تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس

متن مرتبط با «تیغی» در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس نوشته شده است

قصه کودکانه جوجه تیغی ای که تیغهاش رو دوست نداشت

  • 4.6/5 - (9 امتیاز) برای شنیدن قصه اندکی صبر کنید و بعد از بارگذاری پلیر روی دکمه پلی کلیک کنید افزودن به علاقه مندی ها Your browser does not support the audio element. تبلیغات تبلیغات تبلیغات جوجه تیغی ای که تیغهاش رو دوست نداشت یکی بود یکی نبود. توی بیشه زار سرسبز کنار درخت چنار بلند جوجه تیغی کوچولویی زندگی می کرد به اسم جیمی . جیمی عاشق دویدن و بازی کردن و رقصیدن بود. اما چیزی که باعث ناراحتی اون می شد تیغ های تیزی بود که روی بدنش بود. اون دلش می خواست به راحتی بازی کنه و هرجایی که دلش می خواد بره ولی تیغ های پشتش اجازه نمی داد که اون به اندازه کافی از بازی هاش لذت ببره.. یک بار که جیمی به پارک رفته بود وقتی که می خواست الاکلنگ سواری بکنه هیچ کدوم از حیوانات حاضر نبودند که با جیمی بازی کنند. اونها می گفتند که تو تیغ تیغی هستی و ما ازت می ترسیم و نمی خواهیم بهت نزدیک بشیم. جیمی هم غمگین و ناراحت به خونه برگشت. یا وقتی که همه حیوانات جنگل با هم به پیک نیک رفته بودند و چادر زده بودند هیچ کدوم از حیوانات حاضر نبودند که با جیمی داخل یک چادر بخوابند. خرسی می گفت:” آخه تو تیغ تیغی هستی و ممکنه شب تیغ هات تو بدن من فرو بره !” اینطوری بود که جیمی همیشه تنها بود و هیچ کس باهاش دوست نمیشد.. یک روز صبح  که جیمی از خواب بیدار شده بود و توی جنگل قدم میزد. موش کوچولو بهش نزدیک شد و گفت:” جیمی چرا ناراحتی؟ ” جیمی آهی کشید و گفت:” به خاطر تیغ هایی که دارم هیچ کس حاضر نیست با من دوست بشه .. من خیلی تنهام ..” موش کوچولو گفت:” ولی جیمی این تیغ های روی بدنت تو رو خاص و منحصر به فرد کرده ! هیچ کس شبیه تو نیست .. اجازه بده یه کم فکر کنم ببینم چطوری میتونم کمکت کنم “ موشی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها