تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس

متن مرتبط با «شیرکوچولو» در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس نوشته شده است

داستان کودکانه شیرکوچولو از چی می ترسید؟

  • 4.5/5 - (42 امتیاز) افزودن به علاقه مندی ها تبلیغات تبلیغات تبلیغات یکی بود یکی نبود . توی بیشه زار سرسبز شیر کوچولویی بود به اسم ویلی .. ویلی پنجه های تیز و برنده ای داشت که می تونست باهاشون هر کاری بکنه ، همینطور ویلی دهان بزرگی داشت که می تونست بلندترین غرش ها رو بکنه . اون مثل همه شیرهای دیگه شجاع و نترس بود. همه حیوانات جنگل می گفتند که ویلی از هیچ چیزی نمی ترسه ، هیچ چیز! مثلا یک روز که فیل کوچولو از یک عنکبوت سیاه ترسیده بود ویلی سریع عنکبوت رو از اونجا دور کرد! فیل کوچولو با خوشحالی تشکر کرد و گفت:” ویلی تو شجاع ترین حیوونی!” اون نه از ارتفاع و بلندی می ترسید، نه از صدای بلند رعد و برق و طوفان .. اون هیچ وقت از تاریکی و تنها خوابیدن توی اتاقش یا موجودات خیالی که بعضی از شیرکوچولوها شبها بهشون فکر می کردند هم نمی ترسید.. یکی از روزها که ویلی مشغول بازی و گشت و گذار توی جنگل بود. خرسی رو دید. خرسی با دیدن ویلی خوشحال شد و گفت:” سلام ویلی، امروز قراره به همراه چند تا از حیوانات توی سالن نمایش شهر یک نمایش هیجان انگیز اجرا کنیم ، توام دوست داری که توی نمایش باشی؟” ویلی یه کم فکر کرد و  من من کنان گفت:” اممممم نمیدونم ..” ولی راستش رو بخواهید بچه ها جون ویلی از اینکه جلوی بقیه نمایش اجرا کنه می ترسید و خجالت می کشید !!! بله بچه ها بالاخره یک چیزی وجود داشت که ویلی هم از اون بترسه و اون حرف زدن و نمایش اجرا کردن جلوی بقیه بود! همین طور که ویلی مشغول فکر کردن بود باد شدیدی وزید و کلاه خرسی رو با خودش برد.. ویلی بلافاصله به دنبال کلاه دوید و گفت:” نگران نباش خرسی! من کلاهتو می گیرم ..” ویلی به دنبال کلاه خرسی از جنگل و برکه گذشت.. اون با شجاعت تمام از , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها