داستان کامل قسمت ۱۰ سریال آتش سرد از شبکه دو

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> دهم <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=آتش'>آتش</a> <a href='/last-search/?q=سرد'>سرد</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دهم سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در 30 قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت دهم سریال آتش سرد

امیر شوکه دم آیفون ایستاده است که مادرش به سمتش میره و ازش می پرسه کیه ولی او چیزی نمیگه و تو خودش است که با صدایدوباره مادرش به خودش میاد و میگه چیزی نیست، خانم همسایه گفت برم ماشین و جا به جا کنم، الان میام...

امیر دم در رفته است که اون خانم میگه برو بگو پدرت بیاد ولی امیر میگه امشب وقتش نیست، صدای مادرش از آیفون بیرون می ره کهمی پرسه کیه، امیر دوباره جواب قبلیش و تکرار می کنه و اون خانم و راضی می کنه تا الان کاری نکنه که مراسم ازدواج خواهرش به همنریزه، او هم میگه من تو ماشین منتظر می مونم و می رود...

بعد از دادن هدیه ها عکس گرفتن مراسم تموم میشه، خانواده اسرا از خانه بیرون اومدن تا خانواده آزاد را بدرقه کنند، سعید درباره فروشخونه با محسن حرف می زنه که او میگه هیچ قصدشو ندارم و همه با هم می روند...

بعد از رفتن آن ها، امیر با حال گرفته به دست و صورتش آب می ریزد که مادرش سراسیمه به اتاقش میره و میگه اون زن کیه که امیرحرفای قبل و تکرار می کنه ولی مادرش میگه پس چرا دوباره اومده و داره با بابات حرف میزنه، امیر هم به سرعت از خونه بیرون میره...

امیر به پدرش میگه که او دروغ میگه ولی این حرف ها به خرج محسن نمیره و میگه باید همه چی بررسی بشه و اگر سعید با مال بچه یتیماین کار و کرده باشه، از حلقش می کشم بیرون...

خانم که حالا مشخص شده فامیلیش کمالی است به گلخونه رفته تا مدارکی که حرفش را اثبات می کند به آقای تاجیک یا همون محسنبدهد... علیرضا به استقبالش رفته است و با او شروع به حرف زدن می کند، خانم کمالی هم شروع به تعریف ماجرا برای علیرضا میکند...

خانم کمالی به زندان رفته تا با همسرش بابک حرف بزنه، او بهش میگه اگر می خوای من تو زندگیت بمونم فقط یه راه داری وگرنه میرمدادگاه و دادخواست طلاق میدم، بابک هم برای این که او را از دست نده همه چیز را بهش میگه... علیرضا به او میگه چرا هیچ چیزی برایاثبات حرفتون ندارید که او عصبی از جاش بلند میشه و میگه چون که مدرک ندارم، دلیل بر اشتباه بودن حرفم نیست و از جاش بلند میشود...

امیر، محسن را به گلخانه برده است، محسن از او می خواد که حساب های ریز دو سال آخر کارخونه را براش ببره، امیر سعی می کنه اورا منصرف کند و پای رفاقتش با سعید را به میان می کشد ولی باباش میگه همیشه هم شک کردن بد نیست و باید بفهمیم چی شده...

محسن به داخل رفته و با مش رجب حرف می زند و می خواد ازدواجش و تبریک بگه که مش رجب میگه فعلا اتفاقی نیوفتاده و چند تا قولو قرار گذاشتیم...

آزاد دم بیمارستان دنبال اسرا رفته تا با هم بیرون بروند و کمی حرف بزنند...

آقایی مسن به دیدن تاجیک رفته تا از او به خاطر اتفاقی که برای گل ها افتاده عذرخواهی کند و پولی را به عنوان خسارت بهش میده کهمحسن قبول نمی کنه و میگه من فردا تو باربری اعلام می کنم که از شما هیچ شکایتی ندارم، اون آقا هم کلی از تاجیک تشکر می کنه ومیگه فقط شما یه گواهی از دکتر برای من بیارین تا بذارم رو پرونده و بدم به بیمه که اون آقا برگه ای که تو دستش است را به محسن میدهد و بعد از کلی خواهش و تشکر دوباره می رود...

پویا به دیدن سعید رفته که سعید میگه همه دادار دودور های زن کمالی تقصیر توعه که او بهش میگه صد دفعه گفتم سفته هاشو بهشونبدید ولی سعید دوباره بهش میگه تو جنم و جوهره نداشتی و ما رو انداختی تو دردسر...

آزاد و اسرا با هم به یک رستوران رفته اند که اسرا از خلوتی آن جا شوکه می شود که آزاد میگه خودم کلشو رزرو کردم تا هر چی زودتربا رفیقام آشنا بشی، کل دوستای آزاد دورشون جمع میشن...

اسرا در سرویس بهداشتی دست هایش را می شوید که یکی از دوستای آزاد حرف هایی بهش می زنه و میگه به نظرم آزاد می خواست بهچند نفر بگه که ازدواج کرده و می رود... اسرا هم تو خودش است و چیزی نمیگه ولی کاملا بهم ریخته...

خانم کمالی که حالا مشخص شده اسمش رویا است به دیدن بابک رفته، بابک به او میگه نباید به تاجیک چیزی می گفتی که او میگه اینبار باید به حرف من گوش کنی و وقتی تاجیک اومد دیدنت همه چیز و بهش بگی...

در مسیر برگشت اسرا از آزاد می خواد که دیگه هیچ وقت سوپرایزش نکنه و از قبل با هم هماهنگ باشن که او چشمی میگه و باعذرخواهی می خواد از دل اسرا که گمون می کنه ناراحتیش به همین خاطره در بیاورد...

بعد از رفتن رویا، بابک با پویا تماس می گیره و میگه من کی آزاد میشم که او میگه تا هر وقت که بمیری ولی بابک هم میگه به مفخر بگو تابرگ جدیدی رو نکردم من و بیارین بیرون که پویا میگه تو هنوز آدم نشدی و تلفن را قطع می کند...

امیر به گلخانه رفته که ددرش پرینت حساب ها را ازش می گیرد و بهش میگه به سعید بگو که اگر این ماجرا واقعیت داشته باشه منمعذورم که پیگیری کنم، اما با همه این ها امیدوارم کذب محض باشه که امیر میگه خوب خودتون به عمو سعید بگید و می رود...

پویا به دنبال روزبه، پسر رویا و بابک رفته و خودش را معرفی می کند و می خواد او را به خونه برساند که روزبه اول قبول نمی کنه اما بااصرار های زیاد سوارش می کند و ازش می پرسه بابات کجاس که روزبه میگه رفته خارج و بعدش پویا میگه ما با هم میریم کلاسمامانت تا من یه خبر مهم بهش بدم...

پویا به رویا زنگ زده است و میگه من از جایی زنگ زدم که توش تخم شر کاشتند، بهتره بیای بچه اتو از پشت پنجره ببینی و تلفنش راقطع می کند...

پویا شروع به اذیت کردن بچه و رویا می کند، روزبه هرچی داد و بیداد می کنه که بایسته پویا قبول نمی کنه، رویا هم با ماشین دنبالشکرده، روزبه دائم داد و بیداد می کنه و میگه این مامانمه وایسا ولی پویا به حرفش گوش نمیده و میره...

نوشته داستان کامل قسمت ۱۰ سریال آتش سرد از شبکه دو اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 24 مهر 1401 ساعت: 13:36