معرفی کتاب سواد مالی در عصر دیجیتالکتاب سواد مالی در عصر دیجیتال نوشتهی محمدرضا سیمیاری و مریم صراف جدی، به مسائل مختلف مربوط به دیجیتالسازی خدمات مالی و ارتباط آن با مردم میپردازد. در این کتاب موضوعاتی مانند انواع محصولات مالی دیجیتال، آموزش مالی در عصر دیجیتال، حمایت از استفادهکنندگان خدمات و فنآوریهای مالی مورد بحث قرار گرفته. نقطهی قوت کتاب ارائهی اطلاعات علمی دقیق با زبانی ساده و خواندنی برای همگان است. دربارهی کتاب سواد مالی در عصر دیجیتال هر چه علم توسعه پیدا میکند، استفاده از فنآوریهای دیجیتال در همهی ابعاد زندگی نیز افزایش مییابد. خدمات مالی نیز در این سالها، همواره، پابهپای تکنولوژی پیشرفت داشته و تغییر کرده. به همین دلیل است که بررسی همه جانبهی پیامدهای دیجیتالی شدن امور مالی یک نیاز اساسی شناخته میشود. کتاب سواد مالی در عصر دیجیتال به همت محمدرضا سیمیاری و مریم صراف جدی به همین منظور و بر اساس گزارشی از شبکهی بینالمللی آموزش مالی وابسته به سازمان همکاری و توسعهی اقتصادی نوشته شده است. این گزارش با بررسی اطلاعات به دست آمده از 38 مؤسسهی دولتی آفریقایی، اروپایی، آسیایی و آمریکایی در زمینهی امور مالی، به پیامدهای مربوط به دیجیتالی شدن امور مالی میپردازد و مسائلی مانند آموزش مالی و حمایت از حقوق مصرفکننده را در این زمینه مورد بررسی قرار میدهد. این گزارش همینطور به بررسی چالشها، فرصتها و تهدیدها در زمینهی دیجیتالی شدن امور مالی برای مصرفکنندگان خصوصا گروههای محروم و مشاغل کوچک و لزوم آموزش هدفمند در این حوزه میپردازد. کتاب سواد مالی در عصر دیجیتال، به همت انتشارات بورس به چاپ رسیده است. انتشارات بورس، از زمان پایهگذاری تا به امرو, ...ادامه مطلب
4.7/5 - (30 امتیاز) تبلیغات افزودن به علاقه مندی ها تبلیغات تبلیغات تبلیغات یکی بود یکی نبود در یک باغ بزرگ و سرسبز که پر از درختا و گل های زیبا و رنگارنگ بود تعداد زیادی قورباغه در کنار هم زندگی میکردن. در بین این قورباغه ها یه قورباغه ای زندگی میکرد که خیلی تنها بود و هیچ دوستی نداشت بچه ها. همه قورباغه های اون باغ با همدیگه دوست بودن و با هم بازی میکردن اما هیچکدومشون با قورباغه کوچولوی قصه ما دوست نشده بودن و باهاش بازی نمیکردن. به خاطر همینم قورباغه کوچولو خیلی ناراحت و غصه دار بود بچه ها. یکی از از روزا که قورباغه کنار برکه نشسته بود خیلی حوصلش سر رفته بود و از اینکه هیچکس باهاش بازی نمیکرد ناراحت بود به خاطر همین تصمیم گرفت از کنار برکه بره و یه گشتی تو باغ بزنه.قورباغه همینطور که داشت میرفت سرراهش به یه خونه رسید و از پنجره خونه که باز بود پرید تو و زیر تخت خواب یه پسر بچه قایم شد. درهمون موقع مادر پسر بچه وارد اتاق شد ، مادر پسر بچه تکالیف و مشق های پسرش رو برداشت و شروع کرد به نگاه کردن به اونا. بعد رو کرد به پسرش و بهش گفت :” تو اصلا نمره های خوبی نگرفتی و تو درس خوندن تنبلی کردی ، مگه تو نمیخوای که یه پسر زبر و زرنگ و باسواد و درسخون بشی ؟” اما پسر بچه اصلا به حرفای مادرش گوش نمیکرد، اون هیچوقت به اندازه کافی تلاش نمیکرد و همش از درس خوندن و انجام دادن تکلیفش فرار میکرد.بچه ها جونم اون انقدر تنبل و بی خیال بود که یک روز که روی تختش خوابش برده بود تمام حروف الفبا و عددای کتاباش از توی صفحه ها افتادن پایین ،درست زیر تخت پسر بچه. قورباغه کوچولو هنوز زیر تخت پسر بچه بود و اونجا نشسته بود.قورباغه کوچولو که تا حالا اینهمه حرف و عدد یک جا ندیده بود از دید ا, ...ادامه مطلب