معرفی کتاب آکادمی شاهزاده خانمها - جلد 1: دختران کوهستانکتاب آکادمی شاهزاده خانمها - جلد 1: دختران کوهستان نوشتهی شانون هیل، در مورد دختری نوجوان به نام میری است که در روستایی کوهستانی زندگی میکند. وقتی شاهزاده تصمیم میگیرد همسرش را از میان دختران این روستا انتخاب کند، یک آکادمی برپا میشود تا دخترها در آنجا آموزش ببینند. اما میری میفهمد که این آکادمی کمترین شباهت را به آنچه او انتظارش را داشته، دارد و به همین دلیل تصمیم میگیرد به مقابله با سیاستها و روشهای آنجا بپردازد. این داستان در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار دارد و توانسته جایزهی نیوبری را از آن خود کند.دربارهی کتاب آکادمی شاهزاده خانمها - جلد 1: دختران کوهستان میری، دختر نوجوان چهارده سالهای است که در یک روستای کوهستانی منزوی زندگی میکند. اهالی این روستا همگی در معدن کار میکنند و با استخراج نوعی سنگ مرمر و فروش آن روزگار میگذارنند. میری با اینکه شیفتهی کار در معدن است ولی پدرش هرگز به او اجازه نمیدهد به معدن بیاید و کمک کند. وظیفهی اصلی میری معامله با دلالها و فروش مرمرها است. زندگی آنها به شکلی یکنواخت طی میشود تا اینکه روزی فرد پیامرسانی به روستا میآید و میگوید به کشیش پادشاه وحی شده که همسر شاهزاده و جانشین شاه از دختران اینجا خواهد بود. به همین دلیل شاه تصمیم گرفته در این کوهستان آکادمیای برپا کند و به دختران 12 تا 18 ساله آموزش بدهد تا عروسش را از میان آنها برگزیند. یکی از این دختران، میری است. اما او خیلی زود میفهمد که آکادمی آنطور که انتظار دارد نیست و آنجا را دوست ندارد... رمان آکادمی شاهزاده خانمها - جلد 1: دختران کوهستان (Princess Academy) از تحسینشدهترین داست, ...ادامه مطلب
سفید برفی روی ویلچر و پوکاهونتاس با عصا هنرمندی برای برجسته کردن طرد اجتماعی افراد معلول، شاهزاده خانم های دیزنی را معلول به تصویر کشیده است., ...ادامه مطلب
4.2/5 - (20 امتیاز) افزودن به علاقه مندی ها تبلیغات تبلیغات تبلیغات شاهزاده خانم گربه ای روزی روزگاری تو یه دهکده ی کوچیکی، دختر خوش قلبی به اسم دوروتی زندگی می کرد. اون با جون و دل برای بدترین زنی که وجود داشت، یعنی خانم بتسی، و دختر بدجنس تر از خودش به اسم تسی کار می کرد.خانم بتسی: دوروتی ! سریع تر آشپزی کن باشهتسی: من گشنمه…خانم بتسی: اون تسی بیچاره ام گشنشه دیگه.دوروتی: اه…اه…چشم خانم.خانم بتسی: این غذا خیلی بی مزهاس…دوروتی، لطف کن و دفعه ی بعد، یه غذای قابل خوردن برامون درست کن دختر.دوروتی: اطاعت خانم.خانم بتسی: دوروتی…هنور کار شست وشو تموم نشده؟ عجله کن دختر!دوروتی: اطاعت خانم.زندگی دوروتی پر از بدبختی و سختی بود؛ چون همیشه حس می کرد بابت کارهاش ازش قدردانی نمیشه.دوروتی: مادربزرگ ! من برگشتم.مادربزرگ: اووو! دوروتی…دوروتی با مادربزرگ پیرش زندگی میکرد و تمام دارایی هایش رو برای راحتی و شادی اون خرج می کرد.مادربزرگ: هلو… اووو من عاشق اینام.خیلی ازت ممنونم عزیزم.یک روز عصر، یک مهمون ویژه ی خزدار وارد خونشون شد. یک گربه ی ایرانی که به آرومی اومد توی اتاق نشیمن.تسی: یه گربه… اووو مادر میشه نگهش داریم؟خانم بتسی: نهتسی: خواهش میکنم، ازت خواهش میکنم مامااان…خانم بتسی: اه…باشه، ولی من از اون مراقبت نمیکنما گفته باشم.تسی: اشکالی نداره. دوروتی ممکنه یکم غذا برای این گربه بیاری؟ولی دوروتی از دیدن گربه وحشت کرد؛ چون گربه ای اون جا نمی دید بلکه شاهزاده خانمی می دید که بهترین لباس ها تنش بود.دوروتی: یعنی من دیوونه شدم؟! چطور ممکنه که من اون و یه شاهزاده فوق العاده و زیبا می بینم، اما اونا اینو یه گربه می بینند!تسی: دوروتی ! غذا برای گربه…دوروتی: بله تسی. دوروتی با یه ظرفِ خامه , ...ادامه مطلب