داستان کودکانه عضو جدید و عجیب جنگل

ساخت وبلاگ
3.5/5 - (32 امتیاز)
افزودن به علاقه مندی ها
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

در جنگل هوا رو به تاریکی بود که شیر غرش کنان از پشت بوته ها بیرون پرید و با عصبانیت گفت:” چطور جرات می کنند به جنگل ما نزدیک بشن؟” خرگوش دوان دوان از سوراخش بیرون اومد و گفت:” چی شده شیر شاه؟ چرا انقدر عصبانی هستی؟” شیر که هنوز نفس نفس میزد گفت:” معلومه که عصبانی هستم.. همین الان دو تا شکارچی غیر قانونی رو دیدم که می خواستند وارد جنگل ما بشن.. به محض اینکه من رو دیدند فرار کردند. من هم تا جایی که می شد تعقیبشون کردم که مطمین بشم از اینجا دور شدند”

خرگوش با نگرانی گفت:” شکارچی غیر قانونی؟ اینجا چیکار می کردند ؟” شیر گفت:” درست نمیدونم .. ولی فکر کنم درباره یک پانگولین حرف می زدند.. من اصلا نمیدونم اون چی هست..”

خرگوش یه کم فکر کرد و گفت:” پانگولین ها همون مورچه خوارهای  پولک دار هستند. اما اونها خیلی خجالتی اند و همیشه دوست دارند تنها بمونند.. فکر نکنم توی جنگل ما پیدا بشن !” شیر با تعجب گفت:” من که تا حالا یک مورچه خوار پولکی ندیدم، تو دیدی؟”  خرگوش گفت:” نه من هم تا حالا از نزدیک ندیدم ولی در موردشون یک چیزهایی  شنیدم. در هر حال خیلی خوشحالم که اون شکارچی ها رو فراری دادید.” شیر نفسی کشید و گفت:” فکر نکنم دیگه سراغ جنگل ما بیان ..”

ناگهان صدای آرومی از پشت بوته ها گفت:” امیدوارم..” خرگوش و شیر با تعجب به اطراف نگاه کردند تا ببیند صدا از کجاست. همون موقع حیوان عجیبی از پشت بوته ها بیرون پرید و به آرومی به سمت اونها اومد. شیر گفت:” تو کی هستی؟ ما تا حالا تو رو توی این جنگل ندیده بودیم!” موجود عجیب که معلوم بود خیلی خجالتیه سرش رو پایین انداخت و گفت:” من همون پانگولینی هستم که در موردش حرف می زدید.. یک مورچه خوار پولک دار که از دست شکارچی ها فرار کردم و به این جنگل اومدم. اسم من پانگی هست.”

شیر و خرگوش هم با هیجان خودشون رو معرفی کردند. سپس متوجه بچه ی کوچولویی شدند که روی دم مورچه خوار سوار شده بود. پانگی لبخندی زد و گفت:” این بچه 2 ماهه من هست ” شیر و خرگوش با خوشحالی به مورچه خوار کوچولوی بامزه که به مادرش چسبیده بود نگاه کردند. همون موقع خرسی از راه رسید و گفت:” سلام شیرشاه خیلی وقته دنبالت می گردم .. این دیگه کیه ؟ دوست جدیدتونه؟”  شیرشاه به مورچه خوار اشاره کرد و گفت:” این پانگیه .. یک مورچه خوار پولک دار که به همراه بچه اش از دست شکارچی ها فرار کرده و به جنگل ما اومده ”

خرسی به مورچه خوار لبخندی زد و گفت:” از دیدنت خوشحالم، تو اهل کجایی؟” پانگی گفت:” من اهل آفریقا هستم” خرسی با خوشحالی گفت:” به جنگل ما خوش اومدی.. من هم از امروز دوستت هستم” ناگهان صدای بلندی گفت:” هی .. تو چه پوست زیبایی داری! فلس های تو از فلس های من هم زیباترن”

همه برگشتند و کروکوبل رو دیدیند که به آرومی به سمتشون می اومد. پانگی با شنیدن این حرف لبخندی زد و گفت:” ممنونم ، پولک های من از کراتین ساخته شدند همون ماده ای که در پوست و موی انسانها هم وجود داره .اما متاسفانه این پولک ها مایه دردسر هم هستند، چون خیلی از شکارچی ها دنبال پولک های ما هستند. چینی ها از پولک های ما در ساختن داروهاشون استفاده می کنند. تازه گوشت ما هم لذیذه و خیلی از چینی ها به دنبال شکار ما هستند تا در غذاهاشون از گوشت ما استفاده کنند..”

خرگوش آهی کشید و گفت:” چقدر غم انگیز! تو تنها نیستی ، حتی ما خرگوش ها هم برای پوستمون شکار مشیم.. حتی کروکودیل ها هم با این جثه بزرگشون توسط شکارچیان غیرقانونی شکار می شن!” کروکودیل گفت:” بله بعضی از گونه های ما کروکودیل ها هم مثل بعضی از شما مورچه خوارها در خطر انقراض هستند ولی باز هم بوسیله شکارچی ها شکار میشن..”

شیرشاه که تا اون موقع ساکت بود گفت:” در خطرانقراض یعنی چی؟” پانگی گفت:” در خطر انقراض یعنی تنها تعداد کمی از ما روی زمین باقی مانده و اگر انسانها از شکار ما دست برندارند دیگه مورچه خواری روی زمین باقی نمی مونه ..”

کروکودیل گفت:” پانگی تو موقع خطر چطوری از دست شکارچیان فرار می کنی؟ چون در ظاهر تو خیلی بی خطر و بی آزاری و مثل من دندانهای بزرگ یا دم قوی نداری!”

پانگی گفت:” ما وقتی احساس خطر می کنیم  بچه مون رو روی شکم نرممون می گیریم و خودمون رو مثل یک توپ جمع می کنیم .. در واقع با پولک های روی پوستمون از خودمون و بچه مون محافظت می کنیم. در ضمن ما می تونیم یک بوی بد هم از دم خودمون بیرون بدیم که شکارچی ها رو فراری می ده”

خرگوش گفت:” چه عالی.. حالا به ما بگو که دوست داری برای شام چی بخوری تا تو رو به شام دعوت کنیم” پانگی خندید و گفت:” از دعوتتون متشکرم، ما مورچه خوارها عاشق مورچه و موریانه ایم.. ” خرگوش گفت:” چه جالب.. چطوری مورچه های به این کوچیکی رو می خورید؟”

پانگی گفت:” ما پوزه های بلند و زبانهای درازی داریم که برای رسیدن به مورچه ها ازش استفاده می کنیم. موقع خوردن هم بینی و گوشهای خودمون رو میبندیم تا مورچه ها از اونجا بیرون نرند. ” شیرشاه خمیازه ای کشید و گفت:” مثل اینگه شما مورچه خوارها هم مثل جغدها شب زنده دار هستید.. مگه شماها خسته نشدید؟ بهتره زودتر بریم شام بخوریم و بخوابیم ”

پانگی گفت:” درسته ، ما مورچه خوارهای پولک دار جز حیوانات شب بیدار هستیم.. برای همین من الان نمی خوابم، شماها بهتره برید بخوابید ، من هم کم کم میرم تا جای امنی برای موندن پیدا کنم ”

شیرشاه گفت:” چرا همینجا نمی مونی و با ما زندگی کنی؟ ما دوست داریم که تو همینجا بمونی، مطمین باش این جنگل در برابر شکارچیان غیرقانونی بسیار امنه ”

پانگی لبخندی زد و سرش رو تکون داد و گفت:” چه خوب ..متشکرم ، شما خیلی مهربون و صمیمی هستید.. من به دوستان دیگه ام هم خبر میدم که اگر خواستند به اینجا بیان”

همه حیوانات خندیدند و از اینکه یک عضو جدید به جنگل اضافه شده خیلی خوشحال شدند.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 234 تاريخ : شنبه 15 مرداد 1401 ساعت: 17:04