خلاصه داستان قسمت چهارم سریال خون سرد

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> <a href='/last-search/?q=چهارم'>چهارم</a> <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=خون'>خون</a> <a href='/last-search/?q=سرد'>سرد</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهارم سریال خون سرد را می خوانید، با ما همراه باشید. خون سرد یک سریال ایرانی در ژانر جنایی به کارگردانی امیرحسین ترابی و تهیه‌کنندگی بهمن کامیار محصول پلتفرم فیلم‌نت است که پخش خود را در 28 مرداد سال 1401 آغاز کرده است.

قسمت چهارم سریال خون سرد

کسری با دستگاه رنگ پاش، مشغول رنگ آمیزی ماشینش است و آن را به رنگ قرمز در می آورد...
دوست رعنا در خانه تعداد زیادی قرص در دستش دارد و به نظر میاد که می خواهد خودکشی کند...
از طرفی دیگر هم رعنا برای خانه خرید کرده است و در حال برگشت است، او وارد خانه می شود و نگار را صدا می کند ولی جوابی نمی گیره که اعصابش خورد میشه و شروع به گشتن خانه می کند و او را خوابیده روی تختش می بیند و گمون می کند که مسخره بازی در می آورد ولی با دیدن نوشته روی آینه با ترس شروع به صدا زدن او می کند.
کسری با وسایل پزشکی اش به خانه یک پیرمرد رفته است و برایش سرم می زند و بهش تاکید می کنه که دارو هایش را سر فرصت بخورد...
میلاد با دوست دخترش سر قرار رفته است و با هم حرف می زنند، دوست دخترش خبرنگار است و از او می خواد که فرصتی براش به وجود بیاره تا به صحنه های قتل بره و خبر تهیه کنه اما میلاد یا همون نویدی بهش میگه که سرگرد طلوعی اهل این چیزا نیست و همین الان هم سایه امثال تو رو به خاطر این که سروش موذی پا رو دمش گذاشته با تیر می زنه و می خواد دم این پسررو بدجور بچینه...
مریم دوست دخترش هم بهش میگه هیچی نمیتونی ازش پیدا کنی اما من مثل کف دست می شناسمش و خبیثانه بهش لبخند می زنه...
کسری با تغییر قیافه خودش و تغییر شکل و شمایل ماشینش روی یک در که مربوط به انبار مرکزی فرزین دارو است، کاغذ پلمپ چسبانده و می رود...
مهرنوش با کسری تماس گرفته و به او میگه من دارم میرم بیمارستان، نگار هم خونه رعنا خودکشی کرده، که کسری بهش میگه من رو هم بی خبر نذار و قطع می کند...
او از یک ماشین پیاده می شود و به سمت کارگر های همان کارخونه مخروبه که قصد داشت جنازه را در آن دفن کند، می رود و خودش را رفیق مهندس جا می زند و بعد از گرفتن کمی اطلاعات می رود...
نویدی یا همون میلاد با مریم دوست دخترش به اتاق سرگرد طلوعی رفته اند و مقدار کمی اطلاعات بهش میده که سرکرد طلوعی را راضی نمی کند و میگه در ازای اطلاعات بیشتر می خوام بهم اجازه بدید که چند تا گزارش حوادث تهیه کنم که امیر علی میگه خودم می گیرمش و او را بیرون می کند...
سروش در پارکینگ ماشینش را پارک کرده که آقایی به سراغش میره و میگه حسابی گیر کردم و دنبالمن و از او جای امن برای حرف زدن می خواد که سروش میگه امشب سرم شلوغه به جاش فردا شب بیا فلان جا و می رود...
کسری گذشته را به خاطر می آورد که آقایی قصد جا زدن خودش به جای پدر او را داشته و معلوم است که این موضوع عمیقا اذیتش می کند...
سارا در حال حساب و کتاب در گلخانه است که دایی اش به کنارش می رود و او را مجبور می کند به خانه برود تا استراحت کند، درست همان لحظه محمود آقایی که او را سری قبل دم در خانه کسری دیده بود به آن جا می رود و به نگهبان آن جا می گوید با احمد آقا کار دارم که سارا حسابی از دیدنش جا می خورد و اصلا توقع دیدن او را نداشته، اما سوار ماشین می شود و می رود...
سارا در مسیر کسری را می بیند و با او تملس می گیرد که کسری میگه من تو مسیر خونه ام و سارا هم بلافاصله تلفنش را قطع می کند...
کسری از ماشینش پیاده میشه و به سمت گلخانه می رود، سارا هم سفرش را کنسل می کند و از بالای دیوار به داخل گلخانه می رود...
محمود، دوست پدر آن ها است و با کسری و داییش حرف می زند و او می گوید برای من پاپوش دوخته اند و من هیچ تقصیری نداشتم ولی کسری همش سوال می پرسد و هنوز برایش روشن نیست که چطور او نتوانسته ۳۰ سال از خودش دفاع کند....
آن ها مشغول حرف زدن هستند که صدای گوشی سارا در می آید و همه به سمت پنجره بر می گردن ولی سارا سریع به سمت اتاقکی می رود و خودش را آن جا قایم می کند...
بلاخره جلسه آن سه تمام میشه و محمود رو به کسری تاکید می کنه، جهانگیر را پیدا کنه و او هم بعد از چشم گفتن می رود، دایی کسری هم به محمود تاکید می کنه که سارا متوجه چیزی نشه و با هم می روند...
بعد از رفتن آن ها، سارا یواشکی به داخل انباری که دایی ای اش از آن بیرون آمد می رود که یک در مخفی کف زمین آن جا می بیند و از آن پایین می رود...
رعنا به خاطر فوت دوستش گریه می کند و بی تاب است، مهرنوش هم بهش میگه باید زنگ بزنی و به خانواده اش همه چیز و بگی، خودم پرونده اش و قبول می کنم تا حساب این مرد و بذاریم کف دستش...
سارا تمام وسایل آن اتاق مخفی را نگاه می کند و یک آلبوم عکس هم است که اولش لبخند می زند اما کم کم اخم هایش تو هم می رود...
کسری به خانه رفته است و برای مهرنوش و رعنا استیک درست می کند و به سارا زنگ می زند، اما سارا مشغول گشتن در آن جا است و حواسش به گوشی اش نیست...
سر شام، کسری درباره خودکشی نگار سوال می پرسد، مهرنوش بهش میگه که استاد عوضیش ازش سوءاستفاده کرده که رعنا هم ادامه میده و میگه اون سماوات عوضی باز هم این کار و کرده و بیشتر دختر های دانشگاه آرزو دارند، جوری بمیره که دیگه هیچ وقت نعش کثافطش پیدا نشه...
سارا به سمت خانه می رود و در ماشین گریه می کند...
رعنا در حیاط سیگار می کشد که کسری به کنارش میره و او سریع سیگارش را به احترام کسری خاموش می کند، رعنا به او میگه کاش زورم می رسید و می کشتمش که کسری می خنده و میگه اصلا کار راحتی نیست، آدما درباره این چیزا فقط حرف می زنند...
رعنا از او می پرسه که تا حالا کسی و کشته یا نه که کسری میگه کسی و نکشتم ولی جسد زیاد دیدم... رعنا میگه آخرین تصویری که تو چشم های کسایی که کشته میشن می مونه، تصویر قاتلشونه، منم تو چشم های نگار، تصویر سماوات و دیدم...
کسری به بهانه سرد بودن هوا، از جایش بلند می شود و می گوید انتقام این کار و بسپر به مهرنوش، الانم هوا سرده، بیا تو تا مریض نشدی و خودش زودتر به داخل خانه می رود...
سروش موذی یک لایو درباره سرگرد طلوعی در خصوص پرونده امیر شاهسواری گذاشته است و او را حسابی بی کفایت می خواند و تا جایی که می تواند با سوال هایش امیر علی را زیر سوال می برد...
امیر علی با مافوقش برنامه او را تماشا می کند و هر دو متحیر هستند که او این اطلاعات را چه جوری به دست می آورد...
گزارش پلیس ترکیه آمده است و امیر علی به مافوقش می گوید هنوز نتونستیم رد وکیل شاهسواری رو بزنیم و سرش را پایین می اندازد...
سروش و وکیل شاهسواری در قایق سروش هستند و با هم حرف می زنند، سروش معتقده همه کثافط کاری ها زیر سر او است و سرزنشش می کند که او میگه همه چیز دست امیر بود، فقط به اسم من می زد که اتفاقی نیوفته الانم می خوام یه مدت ردم کنی یه جایی تا خودمو جمع و جور کنم...
سروش هم قبول می کنه و میگه به شرطی این کار و برات انجام میدم که اگر لو رفتی منو ندی لاکار...
وکیل شاهسواری هم قبول می کنه و سعی می کنه اون و راضی کنه تا دست از سر پرونده امیر شاهسواری برداره تا گیر نیوفته ولی سروش میگه من عاشق کار های پر دردسر هستم و هیچ وقت هم گیر نمی افتم...
سارا پای لپ تاپ مشغول انجام کار هایش است که کسری به کنارش می رود و حالش را می پرسد، سارا سعی می کنه چیزی بروز نده ولی با گیر دادن های کسری از کوره در میره و بیرون میره تا تو حیاط سیگار بکشه که گریه بهش امون نمیده، کسری هم از پشت پنجره نگاهش می کند...
سروش، وکیل شاهسواری را به جایی برده تا کسی که می شناستش او را رد کند و بعد از خداحافظی بهش میگه وقتی رسیدی اونور خبر کن و می رود...
سروش هنوز از او دور نشده است که ۴ تا مرد از پشت ستون ها بیرون می آیند و می کشنش، سروش هم بی هیچ توجهی به صدا زدن های او با یک لبخند می رود...

نوشته خلاصه داستان قسمت چهارم سریال خون سرد اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 20 شهريور 1401 ساعت: 13:22