داستان کودکانه راز رنگین کمانها

ساخت وبلاگ
4.4/5 - (51 امتیاز)
افزودن به علاقه مندی ها
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

ببینم بچه ها جونم تا حالا دلتون خواسته که کارآگاه باشید؟ به معماها و پیدا کردن جوابشون علاقه دارید؟ اگر حل کردن معما رو دوست دارید این قصه مخصوص شماست. امروز می خوام یک قصه جذاب و شنیدنی براتون تعریف کنم به اسم راز رنگین کمان..

یکی بود یکی نبود. نلی و سام دو تا دوست بودند که با هم همسایه و همکلاسی بودند. خیلی از روزها اونها به خونه هم می رفتند و با هم بازی می کردند. نلی پرانرژی و پرحرف بود و سام آروم و کم حرف.. بیشتر وقتها نلی حرف میزد و سام گوش می داد اما  اونها با همه تفاوتهایی که با هم داشتند دوستهای خیلی خوبی برای هم بودند..

یکی از روزهای تابستونی سام به خونه نلی اومده بود تا مثل همیشه با هم بازی کنند. سام با خودش یک جعبه بزرگ مقوایی آورده بود که به کمک هم یک خونه درست کنند. نلی با دیدن جعبه گفت:” چه جعبه بزرگی ؟ اینو از کچا پیدا کردی؟” سام گفت:” کنار خونه همسایه بود.. گفتم بیارمش تا با هم یه خونه درست کنیم” نلی که خوشش اومده بود گفت:” به نظر جالب میاد..”

سام مشغول بریدن جعبه شد تا برای خونه شون پنجره درست کنند که ناگهان نلی فریاد زد:” سام نگاه کن ! یک عالمه رنگین کمان روی دیوار!!!”

سام نگاهی به دیوار کرد و گفت:” وااای چقدر قشنگن! ” همینطور که نلی و سام محو تماشای رنگین کمان های روی دیوار شده بودند رنگین کمانها روی دیوار رقصیدند و یک دفعه غیب شدند..

نلی و سام با تعجب به هم نگاه کردند. سام با تعجب گفت:” این رنگین کمان از کجا اومده بود؟ اخه الان که بارون نمیاد!”  سام درست می گفت چون معمولا رنگین کمانها بعد از باریدن باران ظاهر میشن ولی هوای بیرون آفتابی بود!

سام گفت:” چطوری ممکنه رنگین کمان بدون بارون درست بشه؟ ” نلی کمی فکر کرد بعد یک دفعه با هیجان گفت:” اهان من قبلا وقتی که کنار یک آب پاش آب بازی می کردیم یک رنگین کمان دیدم ولی اینجا که آب پاشی نیست! راستی دوستم آنا هم یک گردنبد شیشه ای داره که وقتی نور بهش می خوره رنگین کمان درست میشه ! ولی الان که گردنبدی اینجا نیست!”

نلی و سام به حیاط رفتند و به آسمون خیره شدند. بعد روی پله ها نشستند و فکر کردند. خورشید داشت کم کم غروب می کرد. نلی گفت:” ما باید مثل یک کاراگاه این معما رو حل کنیم” سام سرش رو تکون داد و گفت:” آره باید حلش کنیم” بعد هم سام به خونه شون رفت و قرار شد فردا هر طوری شده بفهمند اون رنگین کمانهای رقصان روی دیوار از کجا اومده بودند.

صبح فردا دوباره سام به سراغ نلی اومد. هر دو مثل مجسمه در خانه مقوایی شون نشستند و منتظر پیدا شدن رنگین کمانهای کوچک شدند ولی خبری نشد.

روز بعد هوا بارانی بود و سام مطمین بود که رنگین کمانها رو خواهند دید ولی باز هم خبری از رنگین کمانها نشد..

فردای اون روز نلی و سام به مدرسه رفتند. اونها تمام مدت به معمای رنگین کمانها فکر می کردند. ناگهان نلی چشمش به آنا افتاد که اتفاقا دوباره گردنبند شیشه ایش که مثل یک اشک بود رو به گردن انداخته بود. نلی با خودش گفت:” این تنها سرنخ ماست ” بعد به سراغ آنا رفت و گفت:” آنا تو میتونی دوباره با گردنبندت رنگین کمان درست کنی؟”

آنا یه کم فکر کرد و گفت:” باشه امتحان میکنم..” بعد به کنار پنجره رفت و گردنبندش رو زیر نور حرکت داد. ناگهان نلی با هیجان فریاد زد:” اینجا رو ببین .. رنگین کمانها دوباره اومدند!” همون موقع آقای معلم وارد کلاس شد. نلی با اشتیاق رنگین کمانهای روی دیوار رو به آقای معلم نشون داد. آقای معلم لبخندی زد و گفت:” اوووه خیلی عالیه.. گردنبد آنا درست مثل یک منشوره !” بچه ها با تعجب گفتند:” منشور یعنی چی؟” آقای معلم با حوصله توضیح داد که:” منشور یک قطعه شیشه ای یا پلاستیکی شفاف هست که می تونه نور رو تجزیه کنه ! یعنی نور رو به رنگهای یک رنگین کمان تبدیل کنه !”

نلی با خودش گفت:” منشور! پس شاید ما هم توی خونه مون یک منشور داریم که رنگین کمانهای روی دیوار رو ساخته! ” آقای معلم در مورد رنگین کمانها برای بچه ها توضیح داد و نلی هم مثل یک کارآگاه واقعی همه حرفهای آقای معلم رو یادداشت کرد.

بعد از کلاس نلی به سام گفت:” سرنخ جدید ما منشور هست! ولی ما چیز زیادی در مورد منشورها نمی دونیم! ” سام سرش رو تکون داد و گفت:” می تونیم در مورد منشورها اطلاعات به دست بیاریم.. باید به کتابخونه بریم!”

نلی و سام با اشتیاق به طرف کتابخونه مدرسه رفتند. خانم کتابدار اونها رو راهنمایی کرد و یک کتاب بزرگ در مورد منشورها و رنگین کمانها به اونها داد. اونها کتاب رو گرفتند و با عجله به خونه اومدند .

نلی روی مبل نشست و شروع به ورق زدن کتاب کرد و گفت:” اینجا نوشته رنگین کمانها وقتی درست میشن که نورخورشید به وسیله قطره های باران خم میشه ! چه جالب منشورها هم مثل قطره های باران نور خورشید رو خم می کنند!”

سام همینطور که به حرفهای نلی گوش می داد ناگهان با من من گفت:” اینجا رو ببین، دوباره رنگین کمانها پیداشون شد..!”

نلی باهیجان بلند شد و به کنار دیوار رفت. ایندفعه رنگین کمانها غیب نشدند.. نلی انگشتانش رو روی رنگین کمانها کشید.. بی نظیر بود. همه رنگهای رنگین کمان روی انگشتانش معلوم بود: بنفش، نیلی ، آبی ، سبز ، زرد، نارنجی و قرمز..

نلی گفت:” ساعت چنده؟” سام گفت:” پنج” نلی گفت دفعه قبل هم دقیقا همین ساعت از روز بود که رنگین کمان رو دیدیدم ..” سام گفت:” آره .. توی صبح یا ظهر نتونستیم رنگین کمان رو ببینیم! پس حتما جای خورشید توی آسمون هم برای درست شدن رنگین کمان مهمه ، بهتره بریم ببینیم خورشید الان کجاست !”

بعد هر دو به حیاط رفتند . خورشید درست پشت خونه بغلی بود. نلی یه کم فکر کرد بعد عین کارآگاهها گفت:” خورشید الان دقیقا پشت خونه همسایه است.. به نظرم جواب معمای ما هرچی که هست داخل اون خونه است! چون خورشید به اونجا می تابه و بعد به داخل اتاق من معکس میشه! باید هرطور شده به اون خونه بریم..”

سام سرش رو تکون داد و گفت: موافقم، بریم” بعد هر دو به جلوی در اون خونه رفتند و زنگ زدند. خانم همسایه در رو باز کرد. نلی بعد از سلام و احوالپرسی گفت:” من و سام به دنبال حل کردن یک معما هستیم.. میشه لطفا کمکمون کنید”  بعد هم ماجرای جعبه بزرگ مقوایی که سام از کنار خونه خانم همسایه پیدا کرده بود و رنگین کمانهایی که یک دفعه روی دیوار ظاهر شده بودند رو برای خانم همسایه تعریف کرد و گفت:” ما مطمنیم که جواب معمای ما توی خونه شماست، راستی شما توی خونه تون منشور ندارید؟ ” خانم همسایه که خیلی مهربون بود و از کنجکاوی و اشتیاق بچه ها برای حل معما خوشش اومده بود لبخندی زد و گفت:” نه فکر نمی کنم .. ولی اگر بخوایید میتونید بیایید داخل و نگاهی به اتاقها بندازید، شاید جواب معماتون رو پیدا کردید!”

نلی و سام تشکر کردند و وارد خونه شدند. اونها با دقت همه جا رو نگاه می کردند تا شاید بتونند چیزی شبیه به منشور پیدا بکنند. نلی گفت:” طبقه پایین که خبری نبود احتمالا جواب معمای ما توی طبقه بالاست!” بعد به همراه سام از پله ها بالا رفتند و  به طبقه دوم رفتند.

خانم همسایه در اتاقها رو یکی یکی باز می کرد تا نلی و سام بتونند داخل اتاقها رو ببینند. اونها هم درست مثل کاراگاهها با دقت همه جا رو نگاه می کردند. ناگهان توی یکی از اتاقها سام با هیجان داد زد:” رنگین کمانها کنار پنجره ان! ” نلی با خوشحالی گفت:” آره پیداشون کردیم..” بعد نگاهی به اطراف انداخت و چشمش به لوستر بزرگ و زیبایی افتاد که به سقف آویزوان بود. خانم همسایه گفت:” این لوستر رو خیلی دوست دارم ، به تازگی اون رو خریدم و به سقف آویزون کردم..”

بله، جواب معما پیدا شده بود. این لوستر شیشه ای بود که وقتی نورخورشید بهش برخورد می کرد درست مثل یک منشور اون رو به رنگهای رنگین کمانی تبدیل میکرد و روی دیوار اتاق می انداخت.

رنگین کمانهای کوچک که در اثر برخورد نور به لوستر درست شده بودند روی دیوار میرقصیدند. نلی از پنجره به بیرون نگاه کرد. از پنجره خانم همسایه اتاق خودش رو دید. داخل اتاق معلوم بود و رنگین کمانهایی که لوستر درست کرده بود روی اتاق نلی هم افتاده بود و این جواب همون معمایی بود که نلی و سام برای پیدا کردنش خیلی زحمت کشیده بودند..

نلی و سام از خوشحالی هورایی کشیدند و گفتند :” جواب معما رو پیدا کردیم ! این لوستر همون چیزی بود که اون رنگین کمانها رو توی اتاق ما درست کرده بود..”

خانم همسایه از اینکه بچه ها جواب  معماشون رو پیدا کرده بودند خوشحال شد. یک دفعه یاد حرفهای نلی افتاد و گفت:” یادمه گفتی یک جعبه بزرگ از کنار خونه من پیدا کردید و باهاش خونه ساختید درسته؟ ” نلی گفت:” بله ، اون خونه مقوایی من و سام هست..” خانم همسایه خندید و گفت:” خب اون جعبه برای همین لوستر بود.. در واقع همه این مدت جواب معماتون کنارتون بوده کارآگاههای کوچک!”

نلی و سام به هم نگاهی کردند و زدند زیر خنده… اونا از اینکه تونسته بودند بالاخره جواب معما رو پیدا کنند خیلی خوشحال بودند، بعد هم از خانم همسایه تشکر کردند و به خونه شون رفتند..

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 21:16