میشه صدات رو به من بدی؟

ساخت وبلاگ
4.3/5 - (91 امتیاز)
افزودن به علاقه مندی ها
تبلیغات

تودی یک بوقلمون بود که اصلا خودش رو دوست نداشت.. اون همیشه با خودش  فکر میکرد:”  این چه قیافه ای هست که من دارم؟ پاهام مثل دو تا چوب دراز و نازکن ، کله ام که هیچ مویی نداره و پرهام هم کلفت و زشت و قهوه ای بدرنگ هستند!!”

اما از همه بیشتر تودی از صدای خودش بدش می اومد .. “بوقولی بوقولی بوقولی “.. تودی با خودش فکر کرد:”  چرا انقدر صدای من مسخره است؟!! من اصلا نمی تونم صدام رو تحمل کنم !!”

وقتی که تودی یک جوجه کوچولو بود نرم و تپل و پشمالو بود و صداش هم آروم و ملایم بود یه صدایی شبیه به “جیک جیک” جوجه ها ، اما وقتی که بزگتر شد و اون هم یاد گرفت که مثل بقیه بوقلمونها حرف بزنه صدای جیک جیکش تبدیل به “بوقولی بوقولی بوقولی” شد..

یک روز تودی با خودش فکر کرد که دیگه نمی تونه این صدای زشت رو تحمل کنه و تصمیم گرفت که صدای جدیدی داشته باشه .. برای همین به سراغ گاو رفت و با خواهش گفت:” من صدای ” مو مو ” تو رو دوست دارم ، صدای تو بلند و قویه ، من می خوام صدای تو رو داشته باشم!”

گاوی در حالیکه علف می خورد با خونسردی سرش رو تکون داد و گفت:” شما نمی تونی صدای  “مو مو” من رو داشته باشی! این صدا بخشی از منه !”

تودی به سراغ خوک رفت و گفت:” سلام خوکه ، میشه صدای “اوینک اوینک ” ات رو به من بدی؟ صدای تو خیلی خوبه ” خوک در حالیکه توی گل ها غلت می زد پوزه اش رو تکون داد و گفت:” نه تو نمی تونی صدای ” اوینک اوینک” داشته باشی! آخه تو که خوک نیستی!”

تودی به سراغ اسب رفت و گفت:” صدای شیهه تو خیلی جذابه! میشه من فقط یک روز صدای تو رو داشته باشم؟ ” اسب شیهه ای کشید و در حالی که یونجه می خورد  گفت:” متاسفم !! این شیهه صدای مخصوص منه ”

تودی به سراغ اردک رفت و ازش خواست صدای “کواک کواک” اش رو بگیره، از کلاغ خواست صدای قار قارش رو بگیره و از گربه خواست که صدای میو میو اش رو بگیره ! ولی همه شون گفتند:” به هیچ وجه ! اینها صدای خودمونه !”

تودی که کلافه شده بود سراغ خروس رفت و گفت:” من عاشق قوقولی قوقو تو هستم که هر روز صبح با صدای بلند می خونی و همه رو بیدار می کنی! میشه صدات رو به من بدی ؟ ”

خروس با افتخار گردنش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت:” من نمی تونم همه صدام رو به تو بدم”  تودی با ناامیدی آهی کشید و گفت:” خب حتی یه تیکه کوچیک از صدات هم خوبه ..”

خروس با مهربونی گفت:” باشه یه تیکه از صدام رو به تو می دم مثلا ” قوقولی ” ، و بقیه اش رو برای خودم نگه می دارم چطوره؟ خوبه؟”

تودی نمی تونست باور کنه که به آرزوش رسیده ! اون از خوشحالی دور خودش می چرخید و گریه می کرد..

صبح روز بعد درست قبل از اینکه خورشید طلوع کنه ، وقتی که همه خواب بودند و هوا هنوز تاریک بود و تودی در خواب عمیقی فرو رفته بود. خروس با عجله به کنارش اومد و تودی رو تکون داد و گفت:” بیدار شو تودی! الان خورشید طلوع می کنه ! ما باید الان آواز بخونیم تا همه بفهمند صبح شده ..”

خورشید در حال طلوع کردن از بالای مزرعه بود . تودی غرغری کرد و چشمهاش رو مالید و به سختی گفت:” قوقولی … قوقولی ” خروس گفت:” صبر کن، بیا با هم بخونیم ! یک.. . دو ….سه .. بخون ! قوقولی قوو قووو، قوقولی قو قوووو..”

تودی به خروس نگاه کرد و خروس هم به تودی .. انگار فایده ای نداشت و کل مزرعه هنوز خواب بودند ! تودی آخرین قوقولی رو هم گفت و به سرعت شروع به دویدن کرد..

تودی با ناراحتی زیر درخت چنار نشست.. جغد پیر که بالای درخت نشسته بود تودی رو دید و گفت:” هووو هووو!  چی شده؟ چرا ناراحتی بوقلمون؟”

تودی در حالیکه اشک می ریخت گفت:” من از صدای بوقولی بوقولی خودم متنفرم!”

جغد پیر پلکی زد و گفت:” من هم یک بار دنبال یه صدای جدید بودم .. وقتی که برای اولین بار صدای “هووو هووو ” از خودم در آوردم همه با تعجب به من نگاه می کردند و من رو مسخره کردند.. اونها فکر می کردند من خنگ هستم در حالیکه من خیلی عاقلم ! کم کم خودم و بقیه فهمیدیم که این صدای هو هو مخصوص منه و خیلی هم صدای خوبیه”

تدی آهی کشید و گفت:” اگر من می تونستم یک صدای ” مو مو” یا ” اوینک اوینک” یا “کواک کواک” داشته باشم دیگه هیچ غمی نداشتم ! صدای هیچ کس به زشتی و مسخرگی صدای من نیست!!”

جغد به پایین درخت و کنار تودی اومد و گفت:” صدای تو مال تو هست، اون بخشی از تو هست.. تو دقیقا صدای درستی داری مثل صدایی که من دارم !”

اما این حرفها تو سر  تودی نمی رفت.. اون خسته و کلافه روی لبه باغچه نشست. جوجه ها مشغول بازی بودند.. اونها ” جیک جیک می کردند و می خندیدند. دنبال هم می کردند و بالهاشون رو باز و بسته می کردند. تودی با حسرت جوجه ها رو نگاه می کرد که ناگهان صدای بلندی شنید و سایه بزرگی رو روی زمین دید.

تودی به آسمان نگاه کرد و چشمش به شاهین بزرگی افتاد که با قدرت به طرف جوجه ها می اومد! همه جوجه ها از ترس یخ زده بودند و هیچ کاری نمی کردند..

شاهین نزدیک و نزدیک تر شد. منقارش سخت و تیز به نظر می رسید. بالهاش بزرگ و قدرتمند بود و با چشمان تیز بینش به جوجه ها خیره شده بود. تودی با سرعت به طرف جوجه ها رفت و بالهای قهوه ای بزرگ و کلفتش رو دور جوجه ها حلقه زد و با صدای بلند داد زد:”  بوقولی بوقولی!! بوقولی بوقولی!” شاهین از سرعتش کم کرد و با تردید به تودی نگاه کرد.

تودی دوباره با عصبانیت فریاد زد:” بوقولی بوقوووووولی!!”

شاهین که از صدای بلند و عجیب غریب بوقلمون ترسیده بود پشیمون شد و دوباره به طرف آسمون پرواز کرد! همه حیوانات که از دور ماجرا رو می دیدند و فرار شاهین رو تماشا می کردند برای تودی هورا کشیدند و اونو تشویق کردند و بچه جوجه ها که نجات پیدا کرده بودند با خوشحالی شروع به جیک جیک کردند..

تودی برای اولین بار به خودش و صدای خودش افتخار کرد و گفت:” درسته که پاهای من نازکه ولی می تونم با اونها خیلی سریع بدوم، پرهای من بزرگ و کلفته و مثل یک پتو گرم و مطمینه ، صدای من مال منه و اصلا هم زشت نیست .. همه اینها در کنار هم من رو درست کردند و من همه اینها رو دوست دارم ..حالا دیگه فکر می کنم من دقیقا همون چیزی هستم که همیشه قرار بود باشم !”

جوجه کوچولو ها هم کنار تودی جمع شده بودند و می گفتند:” ما هر وقت بزرگ شدیم دوست داریم مثل تو بشیم..” تودی حالا واقعا به خودش افتخار میکرد!!

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 13:49