مدرسه ماشین ها

ساخت وبلاگ
4.4/5 - (39 امتیاز)
نیمو شاپ

اون روز اولین روز توی مدرسه ماشین ها بود. مدرسه بزرگی به اسم ” چرخ های قیژ قیژی” که  پر از ماشین های مختلف و جورواجور بود که البته بیشترشون ماشین های بزرگ و سنگین بودند.

ماشین ها همگی هیجان زده بودند و مشغول حرف زدن با هم بودند. معلم ماشین ها که یک وانت زرد  قدیمی و رنگ و رو رفته بود جلو اومد گفت:” سلام ماشین ها، به مدرسه ” چرخ های قیژقیژی ” خوش اومدین.. امرزو قراره چند تا مهارت جالب رو بهتون یاد بدم

بین ماشین ها یک ماشین آتش نشانی بود به اسم فرگوسن ، فرگوسن کنجکاو و جسور بود و دوست داشت زودتر همه چیز رو یاد بگیره .. برای همین با هیجان گفت:” من دل تو دلم نیست که زودتر از نردبانم استفاده کنم .. میشه زودتر استفاده از نردبان رو یاد بدید..”

همه ماشین ها زدند زیر خنده .. معلم گفت:” باید صبر کنی عزیزم ..استفاده از نردبان جز درسهای بعدی مون هست .. اول باید نکته های مربوط به رانندگی ایمن رو یاد بگیرید

بعد همه ماشین ها شروع به تمرین رانندگی ایمن از بین موانع داخل جاده کردند.. فرگوسن در حالی که سعی می کرد تعادلش رو حفظ کنه تا به دسته های کاه که کنار جاده گذاشته شده بود نخوره گفت:” رانندگی ایمن از اون چیزی که فکر می کردم سخت تره !” وانت زرد گفت:” هرچه بیشتر تمرین کنی کار برات آسونتر می شه!”

بعد از تمرین رانندگی ایمن فرگوسن بالاخره به ایستگاه آتش نشانی مدرسه رفت و با خوشحالی گفت:” حالا می تونم از نردبانم استفاده کنم؟

وانت گفت:” اول باید تمرین کنیم که در شرایط اضطراری چه کارهایی باید بکنیم و چطوری آماده رفتن به عملیات بشیم! حالا آماده باش تا با دستور من حرکت کنیم.. ” زنگ خطر به صدا در اومد و فرگوسن آماده حرکت شد.

وانت گفت:” یادت نره که چراغ های هشدار و آژیرت رو هم روشن کنی !” فرگوسن چراغ ها و آژیرش رو روشن کرد و آژیرکشان راه افتاد.

وانت گفت:” عالیه فرگوسن! تصور کن که اون برج روبروت آتش گرفته و باید هرچه سریعتر خودت رو به اونجا برسونی ..”

فرگوسن در حالی که گاز می داد  و سرعتش رو زیاد می کرد گفت:” من الان باید از نردبانم استفاده کنم !” وانت گفت:” نه هنوز ! یادت نره که این یک عملیات فرضیه و آتش سوزی واقعی در کار نیست..”

فرگوسن از اینکه هنوز هم نمی تونست از نردبانش استفاده کنه ناراحت بود اما حرفهای معلم رو گوش داد و خیلی سریع خودش رو به برج رسوند.

صبح روز بعد دوباره همه ماشین ها به مدرسه اومدند و توی حیاط منتظر معلم موندند. هر کدوم از ماشین ها در مورد مهارت هایی که روز گذشته یاد گرفته بودند با هم حرف میزدند .. فرگوسن با هیجان گفت:” من تمرین رانندگی به سمت آتش سوزی رو کردم!”

ماشین حفاری با تعجب گفت:” اووه چه جالب، تونستی آتش رو خاموش کنی؟” فرگوسن خندید و گفت:” البته آتش واقعی وجود نداشت.. اون فقط یک تمرین بود!”

ناگهان  ماشین حفاری به انبار مدرسه اشاره کرد و گفت:” اونجا رو ببینید! اون دیگه چیه؟” ابر بزرگی از دود بالای انبار بود .. همه ماشین ها با ترس و نگرانی به دودی که لحظه به لحظه بیشتر می شد نگاه می کردند. فرگوسن خیلی سریع به طرف انبار حرکت کرد. اون نگران بود چون این اولین باری بود که با یک وضعیت اضطراری واقعی رو به رو می شد.

وانت به طرف فرگوسن اومد و گفت:” آروم باش فرگوسن! تو باید از شلنگ آتش نشانی ات استفاده کنی!” فرگوسن شروع به باز کردن شلنگ خودش کرد. اما قبل از اینکه شروع به آب پاشی بکنه چشمش به مردی خورد که بالای ساختمان ایستاده بود و کمک می خواست. فرگوسن با صدای بلند داد زد:” نگاه کنید! یکی اون بالاست !”

فرگوسن خوب می دونست که باید چیکار بکنه .. حالا وقت استفاده از نردبانش بود.. اون تا حالا از نردبانش استفاده نکرده بود اما مطمین بود که از پسش برمیاد.

فرگوسن با احتیاط نردبانش رو باز کرد و به سمت پنجره ای که مرد کنارش ایستاده بود هدایت کرد.

نردبان به آرومی جلوی پنجره قرار گرفت و مرد با احتیاط از پله ها پایین اومد.

وقتی که مرد به پایین رسید با خوشحالی گفت:” واقعا ازت ممنونم ماشین آتش نشانی .. تو جون من رو نجات دادی!”

وانت نگاه تحسین آمیزی به فرگوسن کرد و گفت:” کارت خیلی خوب بود! حالا می تونی از شلنگ آتش نشانیت برای خاموش کردن آتش استفاده کنی!”

فرگوسن خیلی زود آتش رو خاموش کرد. خوشبختانه به خاطر سرعت عملی که فرگوسن داشت خسارت زیادی به انبار وارد نشده بود.

همه ماشین های مدرسه دور فرگوسن حلقه زدند و اون رو به خاط عملیات موفقیت آمیزش تشویق کردند. وانت گفت:”فکر کنم تو روز اول تمرینت انتظار یک عملیات اورژانسی واقعی رو نداشتی ، درسته؟”  فرگوسن خندید و گفت: ” به هیچ وجه! ولی برای من مهم نیست یک ماموریت چقدر خطرناکه .. من یاد گرفتم که همیشه باید آماده باشم و می دونم که حفظ آرامش در مواقع اضطراری خیلی مهمه .”

معلم با افتخار به فرگوسن نگاه کرد و گفت:” آفرین به تو .. تو واقعا شگفت انگیز بودی .. قطعا ستاره طلایی امروز مدرسه “چرخهای قیژ قیژی ” به تو تعلق می گیره ..” فرگوسن با غرور و خوشحالی به ستاره طلایی اش  نگاه کرد و همه ماشین ها فرگوسن رو تشویق کردند.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 1:07