خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۱۶ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> <a href='/last-search/?q=مستاجر'>مستاجر</a> بی نقص

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci را مطالعه می کنید، با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی یوسق پیرحسن و نویسندگی نرمین ییلدیریم در ژانری درام ، مهیج ، ماجراجویی ساخته شده است. اسم انگلیسی این سریال Perfect tenant و محصول سال ۲۰۲۲ می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ دیلان چیچک دنیز، سرکای توتونچو، ملیسا دونگل، اوزلم توکاسلان، روحی ساری، بیتی انگین، دنیز چنگیز، اموت کورت، نیلسو یلماز، رامی نارین، اومو پوتگول، آلپتکین سردنگچتی، حسن شاهین تورک و …

[caption id="attachment_222590" align="aligncenter" width="1608"]قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص[/caption]

خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص

نیهات از خواب بیدار میشه که میبینه سوزی بیداره و وقتی میبینه بی حاله بهش پیشنهاد میده برن صبحانه یا قهوه ای چیزی بخورن اما سوزی با بی میلی میگه نه نمیخوام میل ندارم حوصله هم ندارم. مادام حاضر میشه و با قاب عکس همسرش حرف میزنه و از روی دلتنگیش عکسشو میبوسه. فاتح به مونا زنگ میزنه و میگه اگه تا ۱۲ مصاحبه با مرت را نیاری خودتم اخراجی! مونا کلافه میشه. مادام در حال رفتن از ساختمانی که با سوزی روبرو میشه مادام پیشنهاد میده تا باهمدیگه به پیاده روی برن سوزی قبول میکنه و میگه خیلی عالیه. یعقوب و مونا به دم در خانه سوزی میرن که جنید آنهارو میبینه و میگه نیستن چند دقیقه پیش همه شون از خونه رفتن بیرون. یعقوب و مونا به طرف پارک میرن تا با سوزی حرف بزنن. تو مسیر یعقوب برای مونا تعریف میکنه که دیشب که رفتیم پیش مرت، وقتی تنها شدم باهاش ازش پرسیدم که مطمئنه تورو دیده بوده اونم تایید کرد احتمال نمیدی که تو خواب رفته باشی بیرون؟ مونا میگه نه بابا مگه یادت نیست باهم از سر و صدا بیدار شدیم رفتیم ببینم چیشده! یعقوب میگه ولی بهتره بری دکتر چون واست نگرانم مونا میگه نمیخواد و بعد از کمی حرف زدن باهم بهش میگه من فقط تو خونه شب گردی میکنم خیالت راحت و باهم میخندن. پدر مونا اونو میبینه و لبخند میزنه. در زمان گذشته؛ او به پرورشگاه زنگ زده بود و خواسته بود که مونارو ببینه اما مسئول پرورشگاه میگه این دفعه آخره اگه نخواد زورش نمیکنم! مونا تلفنو برمیداره و با شنیدن صدای پدرش داد میزنه ازت متنفرم و تلفنو قطع میکنه. زمان حال؛ مونا و یعقوب پیش سوزی و مادام میرن. مونا عذرخواهی میکنه و دوباره بحث قوطی رنگ و پتانسیل کارایی را وسط میکشه سوزی میگه میدونستم بالاخره رو میشه و میفهمین! مونا میگه کار تو بود؟

سوزی تایید میکنه و مونا میخواد تا تعریف کنه سوزی میگه راسیتش اون روز وقتی میخواستم آشغال هارو ببرم دم در دیدم که یه شیشه پتانسیل کلراید تو دستمال کاغذی پیچیده شده خواستم بندازم تو پلاستیک زباله که دیدم کنارش یه گوشواره مروارید هستش خوب شیطون گولم زد و گذاشتم تو جیبم! بعدا فهمیدم که ماله مادام بوده ولی خوب با خودم گفتم من اینو رو زمین پیدا کردم دیگه گفتم حتما دردی محسوب نمیشه دیگه! اونو همیشه با خودم دارم به عنوان مروارید شانس حتی تو سوپرمارکت هم در نمیارم که یه وقت مادام از پشت سر نیاد ببینه بگه چرا دستته! سپس ازشون میخواد تا حقیقتو بگن که چجوری این موضوعو فهمیدن مونا گوشواره را میگیره و به مادام میگه این ماله شماست؟ او تایید میکنه و میگه درسته منتظرت بودم بالاخره رسیدی بهم قاتل منم! همه ی اونا شوکه میشن که یعقوب میگه معلوم چی داری میگی مادام؟ اینجا چخبره؟ مادام شروع میکنه به تعریف کردن که ماجرا برمیگرده به قبل از اینکه من و تو به‌ دنیا بیایم! تاحالا به این فکر نکردی که چرا پدر و مادربزرگت باهم قهر بودن و خونه به دو قسمت تقسیم شد؟ از وقتی واقعیتو فهمید دیگه نتونست ببخشتش و بهش سرد شد! خانواده من وقتی مجبور شدن اینجارو ترک کنن تمام دارو ندارشونو به پدر پدربزرگت سپردن. اون مرد شریفی بود و هرماه اجاره خونه را واسمون میریخت اما وقتی فوت کرد دیگه پدربزرگت به وضعیتش عمل نکرد و خونه مارو بالا کشید. وقتی من و همسرم برگشتیم اینجا تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که خونه را بخریم ازش دوباره البته یه خورده تخفیف داد بهمون و میخنده، او دیگه ادامه نمیده و میگه ولش کن تو میخواستی منو پیدا کنی که کردی بقیه شو بیخیال! مونا میگه متاسفم اتفاق های بدی واست افتاده بوده اما من مجبورم که به پلیس زنگ بزنم.

مادام میگه احتیاجی نیست خودم این کارو کردم که به زحمت نیوفتی. همان موقع پلیس ها میان و میخوام مادرمو ببرن که ازشون میخواد بزارن با مونا یخورده حرف بزنه سپس میره. یعقوب و مونا به ساختمان میرن و تمام اهالی را جمع میکنن و خبر دستگیری مادام را میدن همگی از این کار ما ام شوکه شدن و میگن دیگه نمیشه به هیچکس اعتماد کرد! مونا میگه واستون یه یادگاری داشت گفت بدم بهتون یعقوب میره و یه صندوقچه ای را با خودش میاره و رو میز میزاره مونا درشو باز میکنه که همه میبینن توش پر از طلاست همشون تعجب میکنن که مونا میگه بهم گفت اینو بدم به شماها ولی در اصل مال یعقوب باید ببینیم اون چی میگه. یعقوب به مونا نگاه میکنه و میگه اون چیزی که من میخوام کنارمه شما بین خودتون تقسیم کنین و خرجش کنین اونا حسابی خوشحال میشن و بالا پایین میپرن سپس میرقصن از خوشحالی. مونا به یعقوب میگه میخوام تورو با لیلا آشنا کنم! یعقوب میگه باشه بریم من آماده ام سپس به خانه شان میرن . مونا به اتاقش میره و به لیلا زنگ میزنه و ماجرارو میگه ولی لیلا باهاش مخالفت میگنه و میگه نه نمیشه و همان موقع صدایی میشنوه و مونا میره بیرون که میبینه یعقوب رو زمین افتاده او سراغش میره که یعقوب میگه مونا چرا منو زدی؟ همان موقع لیلا از پشت در میاد و با عصا تو سر مونا هم میزنه. مونا به هوش میاد میبینه رو تختشه و لیلا داره نگاهش میکنه. بعد از کمی حرف زدن باهمدیگه طبقات منفجر میشن و آتش سوزی صورت میگیره سپس مونا لیلارو در آغوش میگیره و میگه دیگه وقتشه خودت از پس مشکلات بربیای و منو صدا نزنی! مونا یاد آتش سوزی در گذشته میوفته که لیلا تو آتش سوزی گیر افتاده بوده و مونا خودشو مقصر میدونسته. مونا با لیلا خداحافظی میکنه و خودش از اتاق بیرون میره و یعقوب را در آغوش میگیره و میبوستش. پایان.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مستاجر بی نقص

نوشته خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت: 23:41