ُ خلاصه داستان قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۴۵۱ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> سیب <a href='/last-search/?q=ممنوعه'>ممنوعه</a> (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

[caption id="attachment_224119" align="aligncenter" width="1815"]قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)[/caption]

قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

امیر با سادایی و جانر به محله ای میرن و امیر از یه فروشنده درباره جولیا میپرسه که همان موقع توچه دستیار جولیا که داشته میرفته میشنوه و میگه شما دنبال مزرعه جولیا میگردین؟ امیر تایید میکنه و درباره سادایی میگه که مدافع حقوق حیواناته و دامپزشکی معرفیش میکنه توچه میگه باشه پس دنبالم بیاین. زینب به خانه ییلدیز رفته و او درباره جولیا و معشوقه پنهانی دوعان بهش میگه زینب جا میخوره و میگه چی میگی؟ یعنی تو این موقعیت دوعان یکی دیگه را دوست داره؟ خیلی عجیبه! اسما درباره سلیم میپرسه که زینب میگه هنوز زنگ نزده ییلدیز میگه خوب تو زنگ بزن اما زینب میگه نه مثل آدم های سیریش زنگ نمیزنم ییلدیز میگه اما این زنگ درباره یه کار فرهنگیه! زینب تو فکر میره. دوعان از مته میخواد از سلیم واسش یه وقت بگیره تا از نزدیک ببینتش مته قبول میکنه. امیر و جانر و سادایی وارد مزرعه جولیا میشن و توچه اونارو میبره پیش نازلی گاو باردار و از سادایی میخواد تا معاینه اش کنه سادایی که میترسه با ترس نزدیکش میشه و با دست کشیدن بهش یکسری حرف از خودش در میاره و میگه افسره شده توچه تایید میکه و میگه آره دامپزشک هم همینو گفت سپس جانر میگه خوب حالا که معاینه کرد به جولیا خانم خبر میدین اومدنمونو واسه استخدام؟ توجه میگه باشه من برم بهشون بگم ببینم چی میشه. توچه پیش جولیا میره و میگه یه اتفاق جالب افتاد داشتم از سوپرمارکت میومدم سه تا مرد را دیدم که سراغ تورو میگرفتن منم واسه امتحان کردنشون بردمشون پیش نازلی جولیا میگه خوب؟ چیزی بارشون بود؟ توچه میگه هیچی! منم میدونستم که تو با هرکسی ملاقات نمیکنی ولی واسه اینکه دلشون نشکنه گفتم میام بهت میگم جولیا میگه خوبه بهشون بگو استخدامی در کار نیست نیرو نمیخوایم توچه قبول میکنه و از اونجا میره.

امیر و سادایی و جانر با شنیدن این حرف کلافه میشن و از اونجا میرن. دوعان به اتاق پیش کومرو میره و باهاش دعوا میکنه و میگه این کاری که داری میکنی اشتباهه! کومرو ازش میخواد تا آروم باشه و میگه من که بهت توضیح دادم باباجون اما دوعان میگه من این کارتو اصلا قبول ندارم و باید هرچه سریعتر این ماجرارو تموم کنی و همه چیزو بهش بگی کومرو میگه ولی باباجون الان نمیشه و ازش میخواد بهش مهلت بده و بهش کمک کنه تو این کار دوعان با اینکه موافق نیست ولی چاره ای نداره و میگه تو کمترین زمان بهش همه چیزو میگی و میره. اندر با دیدن دوعان میگه کارهای طلاقو کردی؟ دوعان میگه انجام میدم ولی درباره خونه خیالت راحت باشه گفتم که تا هروقت بخوای میتونی اینجا بمونی سپس میگه من جایی دعوتم میخوام برم شام نیستم و از اونجا میره. جانر به اتاق کومرو میره و کومرو بهش میگه که بابام همه چیزو فهمید جانر میگه خوب چیشد؟ چی گفت؟ کومرو میگه هیچی گفت تو کمترین زمان باید همه چیزو به سلیم بگم جانر میگه بگو ولی یادت باشه درباره گذشته ات چیزی بهش نگی پسرها نمیتونن بپذیرن این موضوعو بهم میریزن. کومرو حاضر میشه تا به خانه سلیم بره. دوعان به خانه همون جولیا میره و او با جولیا خیلی خودمانی برخورد میکنه و خیلی باهم راحتن. فردای آن روز اندر میگه دیشب خیلی دیر اومدی انگار چون متوجه نشدم کی اومدی دوعان تایید میکنه و میگه اگه میتونی امروز بیا شرکت که وکیل کارهارو بکنه اندر میگه امشب نمیتونم کار زیاد دارم باشه یه روز دیگه دوعان قبول میکنه و میگه من میرم ییلدیز سو را ببینم بعد برم شرکت و میره.

دوعان وقتی به خانه ییلدیز میره ییلدیز به خاطر چیزهایی که فهمیده با دوعان خوب صحبت نمیکنه که دوعان میگه چیشده؟ کی اعصابتو خورد کرده داری رو من خالی میکنی؟ ییلدیز میگه هیچی سپس بعد از کمی حرف زدن میره تا ییلدیز سو را ببینه. زینب موقع رفتن از خانه هاندان میپرسه کجا میره که میفهمه با سلیم داره میره برای چک کردن بچه های روستاهای دور افتاده. واسه همین به جمیل میگه فکر نکنه کسی که باهاش قرار میزاره زینب باشه و ازش میخواد سلیمو تعقیب کنه تا ببینه چی به چیه.بعد از رفتن دوعان اندر پیش ییلدیز میره و میگه چیشد؟ ییلدیز میگه هیچی رفت دخترشو دید و رفت. اندر میگه درباره بازارچه نظرت چیه؟ میای بریم ببینیم چخبره؟ ییلدیز میگه نه نمیام اندر میگه مسخره بازی درنیار سپس باهمدیگه کمی صحبت میکنن و ییلدیز میگه باشه بریم فقط باید ظاهرمونو تغییر بدیم اندر خوشحال میشه و قبول میکنه. زینب سر قرار با سلیم میره و باهمدیگه به بچه های روستا سر میزنن و سلیم معاینه شون میکنه. جانر لباس هایی که اندر خواسته بود را خریده و برایشو میبرد اندر میگه یخورده خلاق تر میشدی چی میشد؟ آخه من باید هم سطح ییلدیز باشم؟ میتونستم همسر یه خان باشم که با خدمتکارام به اونجا میرفتم جانر کلافه میشه و اندر میگه باشه همین قبوله. اندر و ییلدیز لباس های محلی پوشیدن و ظاهرشونو تغییر دادن تا کسی اونارو اونجا نشناسه سپس سوار ماشین شدن و سادایی به طرف بازارچه راهی میشن. اونا تو ماشین باهم کل کل میکنن و اندر واسش میگه که چه نقشه ای داره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

نوشته ُ خلاصه داستان قسمت ۴۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 10 ارديبهشت 1402 ساعت: 17:13