کتاب سوفیا همیشه سیاه میپوشد، مجموعهای از داستانهایی دربارهی زنی به نام سوفیاست، که از زمان تولد تا سیسالگی او را روایت میکنند و از زنانی میگویند که نقشهای پررنگی در زندگی سوفیا ایفا کردهاند. داستانهای پائولو کنیه تی در این کتاب، در عین مجزا بودن، پیوستگی خاصی دارند، به طوری که میتوان این اثر را هم مجموعه داستان دانست و هم یک رمان. گفتنیست این اثر در میان فینالیستهای دریافت جایزهی استرگا در سال 2013 بوده است. دربارهی کتاب سوفیا همیشه سیاه میپوشد زندگی سوفیا از همان ابتدا به زنان دیگر گره خورده بود. زمانی که متولد شد، پزشکان...>, ...ادامه مطلب
4.3/5 - (35 امتیاز) افزودن به علاقه مندی ها Your browser does not support the audio element. تبلیغات تبلیغات تبلیغات صبح یکی از روزهای تابستانی بود که مامان با مهربونی گفت:” سوفیا ، دخترم بیدار شو .. صبح شده” سوفیا با خواب الودگی لای چشمهاش رو باز کرد و گفت:” مامان ! چرا انقدر زود باید از خواب بیدار بشم؟ من هنوز خوابم میاد !” مامان نگاهی به ساعت کرد و گفت:” سوفیا جان ساعت 9 صبحه، اصلا زود نیست .. خیلی وقته که خورشید توی آسمونه .. من و پدرت از 6 صبح بیداریم” سوفیا به زور از تخت خوابش بیرون اومد و گفت:” من دوست دارم بازم بخوابم ..” و با میلی رفت که دست و صورتش رو بشوره .. آخه بچه ها سوفیا عادت داشت که شبها دیر می خوابید و صبح ها هم دیر از خواب بیدار می شد. اون حتی بعد از بیدار شدن هم دلش نمی خواست از تختش بیرون بیاد و تا مدتها با خواب آلودگی توی تختش می موند.. مامان همیشه بهش میگفت:” سوفیا .. تو باید شبها زود بخوابی تا بتونی صبح سرحال و پرانرژی از خواب بیدار بشی.. تو می تونی از تعطیلات تابستانی ات استفاده مفیدتری بکنی ، سرگرمی جدیدی یاد بگیری یا کتاب های بیشتری بخونی ..” ولی سوفیا توجهی به حرفهای مامان نمی کرد و همون کارهای همیشگی اش رو تکرار می کرد. یک روز که مامان و خاله ی سوفیا مشغول صحبت بودند مامان از عادت دیر خوابیدن سوفیا و اینکه در انجام کارهاش تنبلی می کنه تعریف کرد. خاله گفت:” چرا سوفیا رو برای چند روزی به خونه ما نمی فرستی؟ هم میتونه با دختر خاله اش بازی کنه و هم من براش برنامه ای میریزم که وقتش رو تلف نکنه و حسابی سرگرم بشه ..” مامان از شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد. وقتی سوفیا هم پیشنهاد خاله رو فهمید خیلی ذوق زده شد و استقبال کرد. خونه خاله سو, ...ادامه مطلب