داستان کامل قسمت ۱۶ سریال آتش سرد از شبکه دو

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> شانزدهم <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=آتش'>آتش</a> <a href='/last-search/?q=سرد'>سرد</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در 30 قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت شانزدهم سریال آتش سرد

آوا در گلخونه راه می رود و آقا طهماسب هم باهاش راه میره و اسم گل ها را بهش میگه از طرفی دیگر هم سیما خانم و محسن در گلخونه راه میرن و با هم حرف می زنند...

مریم به خانه پدر شوهرش رفته و با اسرا حرف می زند، به او میگه من تو اینترنت خوندم که اگر کما طولانی بشه ممکنه بیمار هیچ وقت به هوش نیاد که اسرا میگه صد در صد نیست و خیلی بیمار ها هم بودن که به هوش اومدن، مریم درباره رابطه او و آزاد سوال می پرسه که اسرا میگه با اتفاقاتی که پیش اومده خیلی چیزا بهم ریخته و سری از روی تاسف و ناراحتی تکون میده...

آوا تو خونه نقاشیشو برای پدر بزرگش رفته و میگه من عکس گل رجب و امروز تو گلخونه دیدم که او جا می خوره و می فهمه که زنش به دیدن محسن رفته و به او نگفته...

آزاد همون لحظه از در وارد میشه که پدرش کلی لیچار بار می کنه و سیما خانم برای آروم کردن جو به سمتشون میره که آقا سعید او را هم به خاطر رفتن پیش محسن محکوم می کنه که آزاد میگه شما چون جلو آقا محسن کم آوردید دارید این کارارو می کنید و به اتاقش می رود...

همه در خونه محسن دور هم جمع هستند، اسرا تو خودش است و تو اتاقش نشسته که پدرش با یک لیوان شربت پیشش میره و شروع به گپ زدن باهاش می کنه...

سعید در خانه پشت پنجره نشسته است که سیما به سمتش میره و سر صحبت را باهاش باز می کنه تا براش توضیح بده که سعید میگه محسن به من تهمت دزدی زده و شمشیر و از رو بسته حالا بهم میگی برم جلو محسن سر خم کنم که او میگه مشکلات بین شما دو نفر فقط به ضرر آزاد تموم میشه که سعید از آن جا میره تا با او بحث نکنه...

محسن گمون می کنه که دخترش باهاش قهر کرده و می خواد از دلش دربیاره و داستان بچگی هاشو بهش میگه که اسرا میگه من قهر نیستم، پدرش هم به یه بیرون دو نفره دعوتش می کنه و اسرا هم قبول می کنه...

آن ها با هم به امام زاده رفته اند و هر کدام جداگونه پای ضریح دعا می کنند و به حیاط بیرون می روند، اسرا مشغول تماشای یک پسر بچه است که آزاد بهش زنگ می زند با هم گپ می زنند، محسن از دور اسرا را در حال صحبت می بیند که خوشحال است و به فکر فرو می رود...

آذر در حال صحبت با برادر شوهرش است و سوار ماشین آزاد می شود و تلفن را قطع می کند، آزاد ازش می پرسه کی بود که او میگه داداش میلاد، تازه یادش افتاده یه بچه برادری داره ولی من نمی ذارم آوا رو ببینه و نمی تونم دختر بچه امو از خودم دور کنم...

آزاد هم بحثش با پدرش و تعریف می کنه و خواهرش را به شام دعوت می کنه تا با هم یه صحبتی هم بکنند، آذر بهش پیشنهاد میده که با آقا محسن حرف بزنه، آزاد از او می پرسه از ازدواج با میلاد پشیمونه که میگه نه ولی اگر برگرده و توضیحی نداشته باشه، اون موقع بازنده ام...

اسرا در حال رفتن به بیمارستانه که مادرش صداش می کنه تا باهاش حرف بزنه و صبحانه بخوره ولی اسرا با گفتن دیرم شده از خانه بیرون می زند...

سعید در حال بردن آوا به مدرسه است که او را گرفته و غمگین می بینه، بعد از کلی ناز خریدن آوا میگه از این که با دایی جون و مامان جون دعوا کردید، ناراحتم، شما قبلا هم با بابا میلاد دعوا کردین که رفت و دیگه برنگشت، سعید هم با شنیدن حرفاش کمی با او حرف می زنه و از دلش در میاره...

سیما دوباره به منیره زنگ زده تا با او درباره ازدواج بچه ها حرف بزنه و اصرار می کنه که با حاج محسن حرف بزنه و راضیش کنه که دور هم جمع بشن و تصمیم بگیرند، منیر هم قبول می کنه و او میگه من پشتم که به شما گرم باشه، سعید و راضی می کنم...

امیر سر خاک همسرش پریسا رفته و دوباره تک تک لحظات تصادف را به خاطر میاره که تلفنش زنگ می خوره و پدرش اطلاعاتی بهش میده و میگه براش کاری انجام بده، امیر هم چشمی میگه بعد از قطع کردن تلفن به سوگواریش ادامه میده...

آقایی به گلخانه رفته به طهماسب میگه از آقا علیرضا چک داشتم، اومدم دنبال پولم که طهماسب با محسن زنگ می زنه و ماجرا را تعریف می کند...

امیر به ویلاش رفته و تو حیاط آن جا کمی قدم می زنه و روی پله های جلوی در خانه می نشیند...

محسن به گلخانه رفته تا ماجرای بدهکاری علیرضا را جویا شود که محسن به خوبی شرمنده اش می کنه و میگه من چک و براتون عوض می کنم ولی این آخرین همکاری ماست و می رود...

رویا به محسن زنگ زده و میگه من ازتون خواستم که کاری به حساب و کتاب بیمارستان نداشته باشید که محسن میگه حتی اگر پای علیرضا هم گیر نبود من باز هم کنار شما بودم که رویا میگه به جز این باید بگم بابک انگشتشو تکون داده تا یکم از نگرانی های شما کم بشه...

اسرا در بیمارستان مشغول رسیدگی به بیماراش است که حالش بد میشه و پدرش خودش را سراسیمه به آن جا می رساند، منیره بالای سر دخترش است و او هم حال دخترش را می پرسد و هم علت حالش را جویا میشه که مادر اسرا میگه چند روزه غذا نخورده و سر تاسف تکون میده...

امیر به یک بنگاه املاک رفته و ملکش را برای فروش گذاشته که صاحب اون جا میگه باید قرار بذاریم و ملک و ببینیم که او متعجب میگه از خودتون خریدم که او میگه به خاطر زیاد بودن فایلاس و امیر هم سری تکون میده و میره...

اسرا هنوز روی تخت خوابیده که آزاد به دیدنش میره و او حسابی از دیدنش خوش حال میشه، بعد از مرخص شدن همراه با پدر و مادرش به خانه بر می گردد تا خوب استراحت کند...

به محض رسیدنشان، صدای اذان بلند می شود که حاج محسن اول در حیاط وضو می گیرد و بعد برای خوندن نماز به داخل خانه می رود، او لای قرآنش نامه ای که در جوانی و زمان جنگ به همسرش داده بود را می خواند و بغض کرده است...

محسن بعد از خوندن نماز شال و کلاه می کند تا بیرون برود که اسرا از پشت پنجره اتاقش می بینه و بعد از کمی مکث از خونه بیرون می زنه و میره..

نوشته داستان کامل قسمت ۱۶ سریال آتش سرد از شبکه دو اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 21:03