اولوفمی اُتایوُ، نیشن— در دسامبر ۱۹۴۴، سربازان گروهان اف از هنگ پیادهنظام ۱۲۸ لشکر ۳۲ آمریکا در جزیرۀ لیته در فیلیپین سنگر کندند. آنان تلاش کردند که درست در بیرون شهر لیمون موضعی استراتژیک بگیرند که مشرف به شهر باشد. این تنها کاری بود که میتوانستند در مقابلِ مقاومت سرسختانۀ ژاپنیها انجام دهند. ستوان یکمی که کشیش لوتری هم بود برای گروهان سخنرانی کرد و با خطبهای کوتاه سعی کرد به سربازان دلگرمی بدهد. ستوان به سربازان همقطار خود اطمینان داد که خداوند گلولههای ارتش آمریکا را بهسوی ژاپنیها هدایت میکند و، درعینحال، ما را از گلولههای ایشان مصونخواهد داشت.دستکم یکی از سربازان جوان گروهان روحیهاش نهتنها با این کلمات بالاتر نرفت، بلکه عصبانی هم شد. سالها بعد، او این حادثه را بهعنوان یکی از تجربیاتی مثال زد که به بهترین شکل توضیح میدهند چرا، درنهایت، دینِ خود را کنار گذاشت. او به این نتیجه رسید که ارادۀ خداوند، هر چه که واقعاً هست، میبایست با پایهایترین تصورات ما از عدالت هماهنگ باشد -که بدینترتیب ادعای ستوان رد میشود که خداوند، در جنگی آشکارا بیخدا، بهصورتی گزینشی، نگران یکی از طرفین بوده است. مگر ارادۀ خدایی مطلقاً عادل میتوانست چیزی به جز این هم باشد؟ به همین ترتیب، عدالت به جز این چه میتوانست باشد؟ هر چیز دیگری را که کنار بگذاریم، هر خدای حقیقیای باید منصف باشد.کتاب در سایۀ عدالت، اثر کاترینا فاریستر، شرح مفصلی است از رشد فکری این سرباز جوان، یعنی جان رالز، که درنهایت فیلسوف مشهوری شد که ما حالا میشناسیم. مسئلۀ انصاف تا آخر عمر در ذهن رالز باقی ماند. در سال ۱۹۷۱، شاهکار ۶۰۰صفحهای او به نام نظریهای درباب عدالت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و جایگاه او را بهعنوان یکی از مشهورترین فیلسوفان سیاسی در جهان انگلیسیزبان تثبیت کرد، نظریهای که میگفت عدالت انصاف است -اینکه آن قبیل استانداردهای عینی برای جامعۀ بشری و عمل فردی که بخواهند جای خدا را بگیرند باید بتوانند جهان را از دور بنگرند و ارزیابی کنند که چه نوعی از تخصیص ثروت و وظیفه منصفانه است. رالز در این کتاب گفت «آزادیهای اساسی» و برابری شهروندان، در این برداشت از انصاف، ضروری است. جوامع تنها در صورتی مجازند از توزیع برابر مزایا و مسئولیتها تخطی کنند که تحت «اصل تفاوت» اداره شوند -اصلی که ازجمله میگوید نابرابری باید بیشترین مزایا را برای کمبرخوردارترینها فراهم آورد. در غیر این صورت، یک جامعۀ عادلانه باید با توزیع منصفانۀ مسئولیت، کار، سختی و ثروتِ تولیدشده توسط جامعه اداره شود -توزیعی که او اصرار داشت منصفانهبودنش را میتوان با قراردادن «پردۀ جهلی» تعیین کرد که نمیگذارد یک انسانِ مفروض بداند دقیقاً در کجای سلسلهمراتب اجتماعی قرار خواهد گرفت.نظریهای در باب عدالت توانست، با آموزۀ انصاف، فلسفۀ سیاسی را دگرگون کند. در سال ۱۹۵۶ پیتر لسلت، مورخ انگلیسی، این حوزه را «مُرده» نامیده بود؛ با کتاب رالز تقریباً یکشبه این وضع تغییر کرد. حالا فیلسوفان داشتند |