ماجرای تخمه سیاه آفتابگردان

ساخت وبلاگ
4.5/5 - (24 امتیاز)
نیمو شاپ

روزی روزگاری یک تخمه آفتابگردان سیاه  بود.. همه دانه ها و تخمه های دیگه تا تخمه سیاه رو می دیدند بهش می گفتند:” تخمه بد!!! تخمه خیلی بدددد!” اما فکر می کنید چرا؟

راستش تخمه سیاه یک کارهایی می کرد که از نظر بقیه اصلا قشنگ نبود..

مثلا اگر وسیله ای رو برمیداشت هیچ وقت سر جاش نمی گذاشت و اون رو همون جا رها می کرد!

وقتی قرار بود سر ساعت جایی باشه همیشه دیر میرسید!

اون خیلی کم حمام می رفت و هیچ وقت دستهاش رو نمی شست!

وقتی شروع به حرف زدن می کرد انقدر حرف میزد و حرف میزد تا همه رو خسته می کرد!

وقتی اتفاقی می افتاد  واقعیت رو پنهان می کرد و راستش رو نمی گفت!

وقتی قرار بود توی صف بایسته نوبت رو رعایت نمی کرد و صف رو به هم میزد .

اون وسط حرف همه می پرید و به صحبت های هیچ کس درست گوش نمیداد !

و خیلی کارهای دیگه !

از بس همه به تخمه سیاه گفته بودند تخمه بد ! دیگه اون خودش هم  باور کرده بود که تخمه خیلی بدی هست و هر روز کارهای بد بیشتری انجام میداد!

البته اگر راستش رو بخواهید تخمه سیاه قصه ما از اول اینطوری نبود.. اگر بخوام ماجرای زندگی تخمه سیاه رو براتون تعریف کنم باید بگم که اون اول یک تخمه کوچولوی آروم و مهربون روی یک گل آفتابگردان زیبا داخل یک مزرعه بزرگ و سرسبز بود..

اون در کنار بقیه تخمه ها خانواده بزرگی داشت که هر روز در کنار هم بودند. با هم حرف می زدند و می خندیدند و روزهای خوبی داشتند..

اما بعد از مدتی کم کم گلبرگ های گلهای آفتابگردان شروع به افتادن کردند و در نهایت گل آفتابگردانی که تخمه ها روش بودند گردنش خم شد و همه تخمه ها شروع به ریختن روی زمین کردند..

بله زمان چیدن تخمه ها رسیده بود!  باغبان با چنگک همه تخمه ها رو از روی زمین جمع کرد. تخمه سیاه و بقیه تخمه های آفتابگردان به کارخانه برده شدند و در اونجا توی بسته های کوچک بسته بندی شدند..

تخمه سیاه به هر جا که نگاه می کرد تاریک و سیاه بود و اون دلش برای هوای آزاد مزرعه آفتابگردان تنگ شده بود.. روزها گذشت و بسته تخمه توی قفسه ای داخل یک سوپر مارکت بود .. تا اینکه یک روز یک مرد بسته تخمه رو خرید و با خودش به استادیوم ورزشی برد ..

مرد بسته تخمه رو باز کرد و با هیجان مشغول خوردن تخمه ها شد.. اون مشت مشت تخمه ها رو برمی داشت و می خورد.. تخمه سیاه خیلی ترسیده بود .. وقتی مرد تخمه سیاه و چند تا تخمه دیگه رو به طرف دهانش برد تخمه سیاه فکر کرد که کارش برای همیشه تموم شده ! اوووون جییغ بلندی زد و چشمهاش رو بست ..

اما در آخرین لحظه، مرد تخمه سیاه رو از گوشه دهانش تف کرد بیرون!! تخمه سیاه توی هوا پرواز کرد و به گوشه ای پرتاب شد.. وقتی تخمه سیاه چشمش رو باز کرد دید که شانس آورده و روی یک آدامس نرم افتاده وگرنه معلوم نبود الان چه بلایی سرش اومده بود..

اما بعد از اون اتفاق بد و ترسناک، تخمه سیاه خیلی تغییر کرد اون دیگه تخمه آروم و مهربون قبل نبود.. اون عصبانی و ناراحت بود و کارهای بد می کرد و دیگه نمی تونست به راحتی لبخند بزنه!

اون دوستهاش رو از دست داده بود و تک و تنها مونده بود و تصمیم گرفته بود دیگه با هیچ کس دوست نباشه و تنها زندگی کنه .. یک قوطی نوشابه کثیف پیدا کرده بود و با اینکه می دونست اونجا جای مناسبی برای زندگی نیست همونجا می خوابید و بیدار میشد..

اما یک روز تخمه سیاه تصمیمی گرفت.. اون از این همه تنهایی و کارهای بد دیگه خسته شده بود. اون دیگه نمی خواست تخمه بدی باشه و می خواست مثل قبل شاد زندگی کنه ..

بله بچه ها جونم وقتی به انجام دادن کارهای بد عادت می کنیم تغییر کردن کمی سخته .. اما در هر حال شدنیه.. تخمه سیاه هم داره تمرین می کنه که کارهای خوب بکنه و موفق هم شده ..

البته اون هنوز هم یک وقتهایی توی حرف دیگران می پره و حرفهاشون رو خوب گوش نمی کنه ، یا دیر به قرارهاش میرسه ، یا وسط فیلم مدام حرف میزنه و مزاحم دیگران میشه ، ولی …

ولی اون داره تمرین می کنه که از دیگران تشکر کنه و بگه “متشکرم” ، یا اگر از کسی تقاضایی داره بگه “لطفا” .. تخمه سیاه حالا بیشتر لبخند میزنه و تا جایی که بتونه به دیگران کمک می کنه !

اون هنوز هم گاهی اوقات احساس بدی داره و احساس تنهایی و ناراحتی می کنه ! ولی خیلی وقتها هم احساس شادی و رضایت داره .. تخمه سیاه حالا فهمیده که همه آدمها و موجودات، ترکیبی از همه احساسات غم و شادی و ناامیدی و رضایت و .. رو تجربه می کنند. تنها کاری که تخمه سیاه می تونه بکنه اینه که به تلاشش برای خوب بودن ادامه بده .. اون حالا می دونست که اونقدرها هم تخمه بدی نیست!

حالا دیگه همه دانه ها و تخمه ها می گفتند که تخمه سیاه اونقدرها هم تخمه بدی نیست! و مثل همه ما خیلی وقتها کارهای خوب انجام میده و بعضی وقتها هم کارهای بد..

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 122 تاريخ : شنبه 6 اسفند 1401 ساعت: 17:03