خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۱۵۶ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> <a href='/last-search/?q=خواهران'>خواهران</a> و <a href='/last-search/?q=برادران'>برادران</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

[caption id="attachment_222910" align="aligncenter" width="1582"]قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران[/caption]

خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران

بوراک مدیر مدرسه پیش دوروک میاد و بهش میگه کلید اتاق رادیو دست کی بوده او میگه دست منه بوراک میگه به کسی ندادی؟ دوروک جواب میده نه حتی آسیه هم نداشت بوراک بهش میگه پس دست مریزاد! آفرین! خوب تونستی امانت داری بکنی او بهش میگه چی شده استاد بوراک میگه انگاری زیادی هم بهت خوش میگذشته اگه خیلی دوست داری بدونی چی شده بیا تا خودت با چشمای خودت ببینی انقدر بهت خوش گذشته که درو موقع برگشت دیگه نبستی باز گذاشتی اوزگه لبخند میزنه و به امیر با تولگا میگه پس بالاخره دید بیاین ما هم بریم ببینیم از کار من خوشتون میاد یا نه آنها وقتی به اتاق رادیو میرسند می بینند که همه جارو به هم ریختند و خوراکی ها رو زمین ریخته و حسابی اونجارو کثیف کردن دوروک جا میخوره و میگه اینجارو کی اینجوری کرده قسم میخورم من کاری نکردم بوراک میگه خیلی دوست دارم باور کنم ولی نمیشه میگی کلیدو به کسی ندادی! بوراک بهشون میگه مطمئنین کلید دست کسی نبوده؟ آسیه میگه مطمئنم نمیتونست دست کسی باشه دوروک با ناراحتی بهش میگه تو دیگه اینجوری نگو آسیه این کثافت کاری میتونه کار من باشه؟ آسیه با کلافگی رو برمی گرداند و نمیدونه باید چی بگه. بوراک برای تنبیه کردن بهش میگه اینجا رو تمیز می کنی و دیگه نماینده بچه ها نیستی و از آنجا می رود. امیر موقع رفتن به سوزی میگه آماده باش فردا روز توعه که قراره خیلی خوش بگذره. شب اورهان به رستوران میره که گونور به دروغ به اورهان زنگ میزنه و میگه اون آدم هایی که اومده بودن رستورانو خراب کردن الان تو کوچه وایسادن و مدام به خانه من نگاه می کند و با گریه با اورهان حرف میزنه و وانمود میکنه که خیلی ترسیده اورهان میگه باشه الان میام اونجا بعد از قطع تماس گونور لبخند میزنه و خطاب به شنگول میگه هنوز اول بازیه.

اورهان به اونجا میاد اما کسی را نمی بیند از تو کوچه گونور را صدا میزنه و میگه رفتن خیالت راحت گونور بهش میگه باشه بیا تو حیاط وایسا تا من چای بردارم بیام گونور لفتش میده و منتظره حلمیه هستش تا از اونجا رد بشه و همان موقع وقتی اونو از دور میبینه با اورهان از خانه بیرون می زند و جوری وانمود می کند که انگار با هم دیگه تو خونه بودند و با هم به طرف رستوران میرن حلمیه با دیدن اورهان جا میخوره و سریعاً به طرف خانه شنگول میره. وقتی وارد خانه میشه که شنگول بهش میگه چی شده حلمیه ماجرا را برایش تعریف می کند شنگول جا میخوره و با عصبانیت به اتاق میره و تمام لباس های اورهان را تو کیسه زباله میریزه آیبیکه سعی میکنه جلوشو بگیره و میگه شاید سوءتفاهم شده اما شنگول با عصبانیت میگه چه جور سوتفاهمی؟ و با حلمیه به طرف رستوران راهی میشن. آیبیکه با اوگولجان صحبت میکنه که اوگولجان بهش میگه فکر نکنم سوتفاهم باشه صبح رفتم رستوران تا باهاش حرف بزنم اما اونارو تو بغل هم دیگه دیدم آیبیکه جا میخوره. اوگولجان به ناراحتی میگه من دیگه دخالت نمیکنم بزار هرچی که میخواد بشه، بشه. شنگول با حلمیه جلوی رستوران رفتند و بعد از دعوا کردن تمام لباس های اورهان را جلوی چشمش می سوزاند و بهش میگه دیگه تموم شد. فردای آن روز امیر با اوزگه به دم در خانه سوزی میرن و بهش یه پاکت میدن که بره بزاره تو کمد عمر تو مدرسه و با قلمو رنگ هایی که تو پاکت هست یه جوری لباس های عمر را رنگی کنه و از آنجا می روند سوزی با قلمو رو صندلی عمر رنگ میریزه تا با نشستنش لباسش رنگی بشه سپس سوزی بهش میگه بیا بریم کافه قهوه بخوریم.

وقتی به اونجا می رسد عمر نقاشی بزرگ را میبینه که به حالت کاریکاتور کشیده شده علیه تولگا و امیر. امیر و تولگا عصبی میشن و با عمر دعوا میکنن چون بهش میگن که تو این کارو کردی عمر میگه من از کسی نمیترسم اگه من کرده بودم بهت میگفتم مدیر مدرسه به اونجا میاد و میگه چه خبره؟ امیر میگه این نقاشیو عمر کشیده از لباسهای رنگیشم مشخصه عمر مدام میگه کار من نیست و اصلا من نکشیدم من تازه اومدم مدرسه اصلا وقت نکردم بوراک از سوزی میپرسه عمر تازه اومده به مدرسه؟ سوزی که مجبوره علیه عمر حرف بزنه میگه مطمئن نیستم جوری که خودش میگه حتماً تازه اومده دیگه عمر جا میخوره آنها میرن تا داخل کیف و کمد عمر را ببینند عمر وقتی وسایل رنگ را تو کمدش میبینه شوکه میشه. بوراک بهش میگه این ماجرا اینجا تموم نمیشه و میره. بعد از رفتن همه دوروک به امیر و تولگا میگه نمیدونم چرا فکر می کنم این کار خودتونه و با آنها بحث می کنه. آیلا و نباهت پیش مدیر بانک میرن و با خوشحالی میگن که اومدیم پولمونو بگیریم تا کارهامون را انجام بدیم اما مدیره بانک آقا هارون بهشون میگه کدوم پول؟ آیلا و نباهت میگن همون پول وامی که موافقت شد هارون میگه اون پول کمی قبل برداشته شد وکیلتون اومدن یه برگه نشون دادند که اجازه داشتن پول بگیرند و رفتن. آیلا به وکیل زنگ میزنه که میبینه شمارش مسدوده آن ها حسابی می ترسند بعد از رفتن آنها هارون پیش اکیف میره و میگه نقشه همونجوری که خواستین انجام شد بعد از رفتن هارون اکیف ماجرارو برای سوزان تعریف میکنه که او عصبی میشه و میگه چرا همچین کاری کرده؟! بوراک تو مدرسه جایزه مسابقه رقص را به گروه عمر اینا میده بعد از رفتن عمر و دوروک، تولگا به اونجا میاد و پولو ازشون میگیره و میگه این پول چراغ ماشین امیره و از آن جا میره. امیر تو کلاس با اوزگه دست به یکی می کنند تا وقتی دوروک میاد آسیه یقه امیر را درست کنه او با دیدن این صحنه عصبی میشه و از امیر میخواد تا از آسیه فاصله بگیره بعد از رفتنشون از آسیه میپرسه این کارهات برای چیه؟ داری کاری می کنی ازت دلسرد بشم؟ آسیه بغض میکنه و میگه نه نمیخوام این اتفاق بیفته! تو کافه تولگا از هاریکا میخواد تا فیلمی علیه اوگولجان بگیره و براش بفرسته.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

نوشته خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 1:10