خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۱۶۱ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> <a href='/last-search/?q=تازه'>تازه</a> <a href='/last-search/?q=عروس'>عروس</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال 2017 از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول 3 فصل در سال 2018 به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

[caption id="attachment_222903" align="aligncenter" width="1868"]قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس[/caption]

خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس

باران برای اینکه حافظه شیرین را دوباره برگرداند روی میز از عکس های دونفره شان می گذارند و با یه شاخه گل رز او را صدا میزند شیرین با چنگک تو دستش از کاروان بیرون میاد باران با دیدن او میگه آخه اون چیه تو دستت شیرینم؟ همچین چیز خشنی تو دست تو چیکار میکنه؟ سپس ازش میگیره باران عکس هایشان را بهش نشون میده شیرین میگه باید دوباره به یادم بیاری، دوباره منو عاشق خودت کنی باران میگه چی میگی شیرینم؟ تو عاشق من بودی کل عمرم صرف این شد که تو رو عاشق خودم کنم دوباره میخوای بگی از اول؟! شیرین میگه اگه نمیتونی خوب کلاً تمومش میکنیم من میدونم عاشقت بودم که باهات ازدواج کردم اما الان احتیاج دارم که به یادم بیاد باران میگه زبونتو گاز بگیر چه تموم کردنی! باشه دوباره میتونم عاشق خودم بکنمت. بعد از چند دقیقه شیرین روی تاب گرفته خوابیده که باران با حلقه گلی که درست کرده به اونجا میاد و یک دفعه از خواب او را میپراند شیرین از ترس از تاپ پایین می افته و شروع میکنه به باران بد و بیراه گفتن که این چه طرز از خواب بیدار کردنه! سری بعدی باران با بنزین جلوی کاروان مینویسه دوستت دارم و با کبریت بنزین را روشن میکنه شیرین از کاروان بیرون میاد و میگه که ته خلاقیتت همینه؟ باران میگه خیلی قشنگه که قشنگ نشد؟ شیرین میگه چرا ولی اینو هم از بلا و پدرش کامیل تقلید کردی باران یک دفعه جا میخوره و میگه بزار ببینم تو همه چیزو یادت میاد؟ الان گفتی بلا و کامیل! شیرین میگه نه بابا من اینارو نمیشناسم اصلاً اشتباهی متوجه شدی باران میگه تو داری منو بازی میدی! داری به من دروغ میگی؟ به شوهرت و کمی از کلافگی این ور اون ور میره که پاچه شلوارش به آتیش میگیره و شروع میکنه به سوختن شیرین با کپسول آتش نشانی او را خاموش میکنه و با کلافگی و عصبانیت بهش میگه چرا مثل مامان عایشه رفتار میکنی؟ این کارها چیه دیگه؟ باران جا میخوره و میگه مامان عایشه هم الان گفتی! سپس مطمئن میشه که شیرین او را بازی داده و با عصبانیت بهش میگه همین الان برمیگردیم میریم عمارت.

قلندر به کامیل میگه چیکار کنیم که از زیر زبونش حرف بکشیم بیرون سپس قلندر نتیجه می گیرد تا این کار را به دست زن هایش بسپارد او پیش زن هایش می رود و میگه متوجه شدم تو عمارت دارن علیه من دسیسه میچینن آسیه که فکر کرده منظورش خودشون هستند آروم به معتبر و عایشه میگه بدبخت شدیم رفت! اما قلندر درباره هلگا حرف می‌زند و بهشون میگه که از زیر زبونش حرف بکشن بیرون آنها میگن این کارو بسپار دست خودمون میدونیم چیکار کنیم. هووها لباس زندانی به تن هلگا میکنند سپس روی صندلی می بندندش معتبر با اره برقی، آسیه با تفنگ، عایشه با ساطور و کامیلا با پر به طرفش می روند و با سلاح های خودشان او را تهدید می کنند اما هیچ تاثیری روی او ندارن. آنها فکر دیگری به سرشان میزند سپس چشمهای هلگا را می بندند و بهش میگن باید به چیزهایی که تو این ظرف ها هست دست بزنی یا بگی اینا چیه یا اینکه اعتراف کنی که چرا اومدی عمارت اولین ظرف که آسیه بالا سرشه پر از روده گوسفنده او با دست زدن به روده ها چندشش میشه و میگه نمیدونم چیه آسیه میگه پس اعتراف کن بگو واسه چی اومدی اینجا هلگا میگه من فقط خبرنگارم و روده را تشخیص میده نفر بعدی عایشه است در ظرف کله گوسفند گذاشته، هلگا با لمس کردن آن میگه این چشم داره حتی دندون هم داره سپس چندشش میشه و میگه این کله گوسفنده!

نفر بعدی معتبر است اما هلگا دیگه نمیتونه تحمل کنه و میگه بسه باشه اعتراف می کنم میگم سپس میگه من مامور مخفی هستم و برای یک ماموریت اومدم اینجا آنها ازش میپرسند چه ماموریتی؟ هلگا میگه قلندر خان! قلندر به اون جا میاد و میگه بسه دیگه بیشتر از این دیگه اطلاعات نده و از زن ها تشکر میکنه و ازشون میخواد تا آنها را تنها بگذارند. قلندر به پلیس زنگ میزنه تا هلگا را ببرند شب تو آلاچیق قلندر با زن هایش نشسته که باران و شیرین از راه میرسند آنها از همدیگه پیش قلندر گلگی میکنن قلندر کلافه میشه و بهشون میگه خیلی راحت همدیگر را به دست نیاوردین که بخواین راحت از دست بدین! سپس رو به شیرین میگه اگه میخوای طلاق بگیری و برگردی اینجا اتاقت هنوز دست نخورده هستش! شیرین جا میخوره و میگه نه بابا طلاق چیه سپس با باران سریعتر از آنجا فرار میکنن و به خانه خودشان می روند. یک ماه بعد شیرین و باران به همراه قلندر، آسیه و بلا به اسپارتا میروند آنها در مراسم سوگندنامه هازار شرکت می کنند سپس نوبت به ملاقات با خانواده ها میرسه هازار با خانواده اش دیدار می کنه. شیرین ازش میپرسه چقدر بهت مرخصی دادند؟ هازار میگه فقط دو روز دوباره باید برگردم او میگه اشکالی نداره این هم خوبه سپس به طرف اتاقش می رود تا وسایلش را بردارد آنها به عمارت برمیگردند. همگی به حیاط عمارت میان برای استقبال هازار قلندر بهشون میگه بریم یه میز مفصل بچینیم سرباز داریم نازگل میگه خیالتون راحت از صبح تو آشپزخونه ایم! سپس با خوشحالی همگی به طرف میز غذاخوری میرن.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

نوشته خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 1:10