خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۱۶۸ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> <a href='/last-search/?q=تازه'>تازه</a> <a href='/last-search/?q=عروس'>عروس</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال 2017 از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول 3 فصل در سال 2018 به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها می‌شود.

[caption id="attachment_223144" align="aligncenter" width="1843"]قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس[/caption]

خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس

بچه ها کنار دریا دراز کشیدن و تشنه شون شده و نمیدونن باید چیکار کنن خان میگه این همه واسش رقصیدیم ولی یه لقمه نون بهمون نداد. آنها تلاشش میکنن تا یه نتیجه ای برسن که از اونجا فرار کنن. زن های قلندر از پشت در اتاق کامیلا میرن آروم آروم صداش میزنن کامیلا بهشون میگه من دارم تلویزیون میبینم بیاین داخل. آنها به اتاق کامیلا میرن و با او شروع میکنن به دیدن فیلم عایشه ازش میپرسه که ماجرای این فیلم چیه؟ کامیلا شروع میکنه به تعریف کردن. آنها با دیدن اون سریال دوباره جوگیر میشن و عایشه میگه من میخوام مثل این زنه نماینده بشم سپس معتبر میگه من میخوام شهردار بشم و از پسش برمیام بین بحث کردن های اونا قلندر یکدفعه به داخل اتاق کامیلا میاد و میگه اینجا چخبره؟ معتبر میگه من میخوام شهردار بشم قلندر میگه چی؟ اینا رفتن مدرسه را بهم ریختن تو میخوای بری شهرداری بهم بریزی؟ معتبر میگه من از پس هرچیزی به خوبی برمیام. قلندر میپرسه چیشد یهو زد به سرت؟ عایشه میگه از فیلم زن حکومت به سرش زد آسیه میگه آره تلویزیون دید قلندر با عصبانیت میگه چی؟ مگه قرار نبود اون جعبه سیاهو نبینین؟ آسیه میگه شما خودتونم پنهانی میبینین خودم دیدم بعد واسه ما قدغنه؟ قلندر میگه من فقط اخبار میبینم آسیه میگه نه خودم دیدم داشتی سریال گودال میدیدی عایشه میگه منم سریال تازه عروسو میبینم خیلی قشنگه زندگیشون مثل ماعه! آنها باهمدیگه کل کل میکنن که معتبر به قلندر میگه خوب آقا ازم حمایت میکنی؟ پشتم هستی؟ قلندر میگه شما نفر اول این عمارتی بس نیست؟ معتبر میگه من میخوام نفراول آدانا هم باشم قلندر میگه نمیشی معتبر میگه میشم اونا چند دقیقه ای اینجوری کل کل میکنن اما نه معتبر از رو میره و نه قلندر. بچه ها کنار دریا با سنگ بزرگ نوشتن کمک خان میگه الا بلا به نظرت از اینجا هواپیما یا هلیکوپتر رد میشه که اینو ببینه؟ بلا میگه آره باید منتظر بشیم.

آنها همونجا میشینن که باران یکدفعه صدای آهنگ محلیه آدانا به گوشش میرسه و میگه انقدر دلم واسه شهرمون تنگ شده که توهم آهنگ محلی خودمونو زدم بلا یکدفعه میگه وایسه ببینم! منم دارم میشنوم سپس متوجه میشن که به غیر از اونا کسایی دیگه هم اونجا هستن هازار چمشم به بخار آتیش میخوره که خوشحال میشن و سریعا همگی به طرف اونجا راهی میشن. آنها عده ای را میبینن که با کاروان به اونجا اومدن و در حال کباب درست کردنن که یکدفعه بهشون حمله میکنن و شروع میکنن به خوردن آب و غذا آنها شوکه میشن و یه نفرشون داد میزنه چیکار میکنین؟ مگه قحطی زده شدین؟ باران میگه شمارو اینجوری اینجا زندانی کرده مارو اونجوری! به شما کاروان و آب و غذا داده به ما هیچی! اون پسر میگه ما که زندانی نشدیم خودمون اومدیم! خان میگه مگه سیبرکلی شمارو اینجا نفرستاده؟  اون پسر میگه نه اینجا آداناست. همگی شوکه میشن و میگن چی؟ آدانا؟ سپس وقتی میفهمن دقیقا کجان حسابی خوشحال میشن و شروع میکنن به رقصیدن سیبرکلی به باران زنگ میزنه و میگه ایندفعه را قصر در رفتی برقص برقص ولی شاید دیدی یه شب اومدم سراغت! باران میگه الان حالم خیلی خوبه حوصله سر و کله زدن ندارم بیا هروقت خواستی بیا و تلفنو قطع میکنه. زن های قلندر با کامیلا تو آشپزخانه نشستن و درباره شهردار شدن معتبر تصمیم میگیرن معتبر اونارو به عنوان کارمنداش استخدام میکنه و کامیلا میگه من باید دستیار شهردار بشم معتبر قبول میکنه. آنها با کامیل جلسه میزارن تا بهشون بگه باید چیکار کنن. آنها جلسه کان را برگزار میکنن کامیل بهشون میگه تو این جلسه باید مشخص کنیم که چه هدفی داری تا راه مشخص بشه.

سپس کامیلا میگه ما به اتوبوس تبلیغاتی هم احتیاج داریم معتبر میگه این که چیزی نیست آقا چندتاشو داره به نظرتون بهم میده؟ سپس میرن با قلندر حرف میزنن که قلندر مخالفت میکنه و میگه نه آنها خودشون اتوبوسی را پیدا میکنن. سپس میشینن و فکر میکنن که چه اسم و لقبی بهش بدن هرکی هرفکری میکنه به نتیجه ای نمیرسم که آسیه میگه مگه تورو به عنوان تاجر پنبه نمیشناسن؟ معتبر تایید میکنه که آسیه میگه خوب میزاریم پنبه لیدی همه ی اونا میگن چه فکر خوبی آفرین معتبر میگه آره همینو می آروم تازه یه لباس سرتاپا سفید هم میپوشم که خود پنبه بشم درشت هیکلم هستم. کامیل میگه حالا باید حرفایی که به مردم میخوای بزنی را آماده کنی و روشون کار کنی تا با اون اتوبوس تو شهر بری و باهاشون حرف بزنی از اهدافت بگی تا ترغیب بشن بهت رای بدن معتبر تایید میکنه و همگی خوشحالن که دارن همچین کاریو میکنن. بچه ها به عمارت میرسن و خداروشکر میکنن نازگل میگه وای بالاخره رسیدیم خونه خودمون هیچ جا خونه خود آدم نمیشه و قلندر اونارو میبینه و پیششون میره. بهشون میگه چرا انقدر خسته این؟ مسافرت خوش گذشت؟ مسافرت که نباید اینجوریتون کنه چرا میخواستین زودتر برسن خونه؟ خان میگه وای بابا چه مسافرتی! مگه اون سیبرکلی، باران نمیزاره حرفشو کامل کنه و میگه خیلیم خوب بود باباجون فقط راه یخورده خسته مون کرده. معتبر به اونجا میاد و بهشون میگه که نامزد انتخاباتی شهرداری شده آنها کمی جا میخورن و خان با خوشحالی میگه اینجوری پشتمون کوهه و به داخل میرن. معتبر حاضر شده و با اعضایش با اتوبوس به شهر میرن. مردم جمع شدن و معتبر براشون سخنرانی میکنه و اونا تشویقش میکنن قلندر که راضی نیست با کلافگی بهش نگاه میکنه معتبر تو وعده هایی که میده زیاده روی میکنه که کامیل و کامیلا کنترلش میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

نوشته خلاصه داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1402 ساعت: 0:48