خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه + تصویر

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> ۳۹ <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=ترکی'>ترکی</a> <a href='/last-search/?q=حلقه'>حلقه</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.

[caption id="attachment_228042" align="aligncenter" width="840"]قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه[/caption]

قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه

آلتان موقع رفتنش جمال بهش میگه جونت دست من امانته آلتان میگه میدونم خیالم راحته. مژده پیش اسکندر پدرش میره که او بهش میگه فهمیده با جهانگیر رفته بودی به محله قدیمی چون یکی از دوستای قدیمیش بهش راپورت داده بود و ازش میپرسه چرا اونجا رفته بودن مژده میگه حالش خوب نبود بردم کمی هوا بخوره اسکندر میگه دفعه بعد بیارش اینجا آب و دون بدم بهش سپس میگه چجوری جهانگیر آزاد شده؟ او بهش میگه که ایلهان و آدم هاش با اورجان رفتن کمکش منم اونجا بودم ولی از دور دیدم نزدیک نرفتم اسکندر بهم میریزه و با نگرانی بهش میگه که نباید به این کارها ادامه بده چون نگرانشه. آلتان به یک کتابفروشی میره و رمزی اسم یه کتابو میگه او هم کتابی که گفته بود را میاره که آلتان میگه همینه و لای کتاب برگه ای میبینه که شمارشو مینویسه و به اون مرد نیگه بهشون اطلاع بده و از اونجا میره. بهار آلتان را تعقیب میکنه و عکس میگیره از طرفی جمال هم صداشو از میکروفن میشنوه. آلتان از تو میکروفن میگه که محل قرار واسم پیام شد جمال میگه برو ما هواتو داریم. جهانگیر و کان به دفتر کار حمیرا رفتن که اونجا میبینن حمیرا نیست، چنگیز اونجاست و از اونجایی که اونا چنگیزو نمیشناسن کان ازش میپرسه کیه او خودشو از آشناهای قدیم و دوستای پدربزرگش معرفی میکنه خودشو و میگه اومده بودم حال حمیرا خانمو بپرسم جهانگیر کمکش میکنه بشینه.

حمیرا تو ماشین نشسته و آدم های چنگیز به طرفش اسلحه گرفته، او یادش میاد که چنگیز اومده بوده سراغش و بهش گفته بوده که باید باهاشون بره و خودش برگشته بوده به دفتر تا با بچه هاش روبرو بشه. چنگیز با کان و جهانگیر صحبت میکنه و درباره پدر کان میگه که اسلحه به دست بوده و از اونجا میخواد بره که کان میگه میگم بهشون که اومده بودین اسمتون چی بود؟ او میگه تیبوچی و از اونجا میره. بعد از رفتنش جهانگیر میگه صداش آشنا بود حس خوبی نداشتم بهش. جمال با افرادش در محل قرار آلتان با حلقه مستقر شدن. بعد از چند دقیقه یه ماشین میاد و بعد از ۲ دقیقه از اونجا میره جمال میگه چیشد؟ فهمیدن؟ چرا رفت؟ سپس پیاده میشن که میبینن به آلتان تیر زدن جمال عصبی میشه و میگه چجوری! جلوی چشم همه! همه اینجا بودیم که! و میخواد سریع بگن آمبولانس بیاد و بیسیم میزنه که نزارن از پارکینگ کسی خارج بشه. اون که کار خیاط بوده با لباس پلیسی که به تن داره از اونجا خارج میشه.

خیاط بعد از تمام شدن کارش سر قرار با وکیل هارچ میره، خیاط قبلا با چاتای دست به یکی کرده بود و به اونجا میاد. او از وکیل میخواد بگه باباش کجاست. دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و به جمال و بقیه میگه که آلتان مرد اونا کلافه میشن. چاتای به جهانگیر زنگ میزنه و با او و کان قرار میزاره تا درباره کاری باهم حرف بزنن. چاتای نقشه ای که داره را به آنها میگه و ازشون میپرسه هستین؟ اونا تایید میکنن و باهم دست میدن چاتای از خیاط میخواد راهو واسشون باز کنه او میره و تمام نگهبانان را میکشه و از اونجا میره. چاتای با کان و جهانگیر وارد واحد چنگیز میشن اونجا با دیدن چنگیز میفهمن اون تیبوچی همان چنگیزخان بوده. آنها باهم کمی حرف میزنن که همان موقع از اتاق قرمز حمیرا میاد که میبینن اسلحه گرفتن سمت اون کان و جهانگیر شوکه میشن. چنگیز به کان میگه اگه میخوای مادرت نمیره چاتای بکش او عصبی میشه و الکی میزنه پشت چاتای تا بیهوش بشه و دست و پا شکسته یه چیزهایی میگه که کان پسر خونی حمیرا نیست سپس چاتای تو به فرصت به چنگیز شلیک میکنه و همگی شوکه میشن که الان چه اتفاقی میوفته و به حمیرا نگاه میکنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حلقه + عکس

نوشته خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی حلقه + تصویر اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1402 ساعت: 15:56