قصه تصویری پرتو امید قسمت اول

ساخت وبلاگ
3.3/5 - (18 امتیاز)

برای شنیدن قصه اندکی صبر کنید و بعد از بارگذاری پلیر روی دکمه پلی کلیک کنید

افزودن به علاقه مندی ها

روزی روزگاری در جزیره کوچک زیبای آیس کاپ، دختر کوچولویی به اسم “هوپ ” زندگی می کرد. هوپ، مهربون، شاد و سرزنده بود. زندگی تو آیس کاپ رو دوست داشت و تمام روز با سگش ” زولکی” بازی می کرد. شبا مادرش لیندا، داستان هایی در مورد فرشته های طلایی خورشید براش می گفت که هر روز صبح میومدن و دستی به زمین می کشیدن.
لیندا: هر روز صبح میان پایین و نور میارن. بیشترشون برمیگردن به آسمون ولی بعضیاشونم با دوستان گیگی ما میمونن تا زمین رو گرم نگه دارن و به ما هم گرما، قدرت،انرژی و غذا بدن تا پسرها و دخترهای کوچولویی مثل تو بتونن بازی کنن.
هوپ: دوستان گیگی ما ؟
لیندا: آره ، یعنی گازهای گلخانه ای؛ متان، دی اکسید کربن، نیتروژن و مونوکسید کربن. اگه این گازها نبودن زمین ما فوق العاده سرد می شد و زندگی نابود میشد. خیلی به این دوستانمون مدیونیم دخترم.
هوپ: من دوستان گیگیمو خیلی دوست دارم.
لیندا: این عالیه عزیزم. حالا دیگه بخواب دخترم.
هوپ: ولی مامان، اگه تمام فرشته های طلایی خورشید بخوان کنار دوستان گیگی بمونن چی؟ اونوقت چی میشه؟
لیندا: خب اونوقت هیولای بزرگ گرمای جهانی بیدار میشه و ما اصلا نمیخوایم اینطوری بشه دخترم.
هوپ: هیولای بزرگ گرمای جهانی؟
لیندا: سوال پرسیدن دیگه بسه. چشماتو ببند وبخواب دخترم.
هوپ: باشه. شب بخیر مامان .
لیندا: شب بخیر دخترم.
فردا صبح، هوپ با صدای دهدار که با مادرش حرف میزد بیدار شد.
دهدار: لیندا، پیشگویی داره اتفاق میفته. گمونم شروع شده.
لیندا: از چی حرف میزنی؟
دهدار: یخچال قسمت شمالی جزیره کم کم داره آب میشه و گرما … گرما داره اوضاع رو بدتر میکنه. گرمای جهانی شروع شده.
هوپ حرفای اونا رو شنید و فورا رفت پیششون.
هوپ: چه اتفاقی افتاده؟
دهدار: هیولای گرمای جهانی داره بیدار میشه.


هوپ: گرمای جهانی؟
لیندا: چیزی نیست برو مسواکتو بزن. صبحانه ات آماده است.
هوپ با چهره درهم برگشت. همینطور که میرفت شنید مادرش با آقای رمزی پچ پچ میکنه.
لیندا: بهتره بچه ها رو نترسونیم. میگم جلسه مقامات کی برگزار میشه؟
دهدار: امشب. تو خونه من.
لیندا: باشه، منم میام.
هوپ همه چیزو شنیده بود. وقتی مسواک میزد یه هیولای وحشتناک رو تصور کرد. هیولا چشمهای آتشینی داشت، گرما تولید می کرد و یخ ها ذوب میشدن.
هوپ: نه …
لیندا: هوپ …
وقتی لیندا رسید، هوپ وحشت کرد. آب هم همینطور از شیر جاری بود.
لیندا: عزیزم همه چیز روبراهه؟ چرا انقدر آب رو هدر میدی دخترم؟
شیر آب رو بست و رو کرد به هوپ که حسابی ترسیده بود.
لیندا: چی شده دخترنازم؟
هوپ: مامان … لطفا بهم بگو چه خبر شده؟ واقعا هیولایی پیدا شده؟
لیندا متوجه شد دیگه نمی تونه موضوع رو از دخترش مخفی کنه.
لیندا: هوپ، فکر کنم دیگه وقتشه درمورد گرمای جهانی برات بگم.
لیندا هوپ رو برد توی اتاقش و همینطور که هوپ و لیندا روی تخت نشستن، کم کم همه چیز رو بهش گفت.
لیندا: یادته گفتم فرشته های طلایی خورشید هرروز صبح میان پایین و نور و گرما میارن و حتی بعضیاشون پیش دوستای گیگی مون میمونن و کمکمون میکنن دخترم؟
هوپ: آره. اگه همشون تصمیم بگیرن بمونن هیولای بزرگ گرمای جهانی از خواب بیدار میشه.
لیندا: آره. کاملا درسته. هیولا همون گرمای جهانیه و البته سالهاست که خواب بوده ولی ظاهرا حالا دیگه بیدار شده دخترم.
هوپ: چی؟ ولی چرا؟
لیندا: دورتر از اینجا، توی شهرهای لندن، نیویورک، شانگهای و بمبئی مردم زندگی متفاوتی دارن و مثل ما از طبیعت محافظت نمیکنن.
هوپ: مگه چیکار میکنن مامان؟
لیندا: تو دنیای صنعتی زندگی میکنن که کارخونه ها و ماشین ها تمام روز برای تولید انبوه ابزار، غذا، پوشاک، خونه و وسایل نقیله کار میکنن، تا زندگی راحتتر بشه.
هوپ: مگه این موضوع خوبی نیست مامان؟
لیندا: خب قبل از اینکه درختا رو قطع کنن و کارخونه ها و ماشین ها کلی دوده و کثافت تولید کنن و هوا رو آلوده کنن، خوب بود دخترم.
هوپ: و …
لیندا: اما الان کلی گاز متان، دی اکسید کربن، نیتروژن و مونوکسید کربن تولید میکنن.
هوپ: همون دوستای گیگیمون.
لیندا: اما عزیز دلم، هرچیزی بیش از اندازه اش خوب نیست. دردسره…
هوپ: منظورت چیه مامان؟
لیندا: همین گازهای گلخانه ای، یه پوشش دور زمین میسازن که گرمای خورشید رو گیر میندازه و زمین رو گرم میکنه، بهش میگن اثر گلخانه ای. ولی وقتی این گازها زیاد بشن، این پوشش ضخیم تر میشه. هرچی این پوشش صخیم تر بشه، فرشته های طلایی خورشید، بیشتر و بیشتر میشن. هرچی فرشته های طلایی بیشتر بشن ، زمین گرم تر میشه. زمین خیلی گرم هم، گرمای جهانی رو بیدار میکنه. هیولای گرمای جهانی، اونم با دمای زیادش یخچال ها رو ذوب میکنه و باعث افزایش آب دریاها و سیل شدید، امواج گرما، خشکسالی، کولاک، طوفان و درنهایت انقراض خیلی از موجودات میشه دخترم.
هوپ: این که خیلی بده! مگه مردم چیزی از هیولای گرمای جهانی نمیدونن؟
لیندا: حتما تعجب میکنی چطور آدم ها با بی توجهی زندگی میکنن. بعضی ها حس میکنن هرگز به حدی نمیرسه که گرمای جهانی خیلی قوی تر از ما بشه.
هوپ: خیلی ناراحت کننده است.
لیندا: همینطوره عزیزم. ناراحت کننده است، ولی نگران نباش مامان همه چیزو درست میکنه.حالا برو صبحونه ات رو بخور.
عصر اون روز لیندا، آقای رمزی و بقیه بزرگترهای آیس کاپ رو ملاقات کرد. کسانی که اومدن خانم چری و سنت ورم وود بودن.
سنت ورم وود: پیشنهاد میکنم درخت های خیلی بیشتری بکاریم تا دی اکسید کربن اضافه رو مصرف کنن.
خانم چری: وقتی ما درخت میکاریم، شهرهای دیگه درختاشونو قطع میکنن.هممون میدونیم که جنگل زدایی دلیل اصلی این گرمای جهانیه. مقدار دی اکسید کربن از تعداد درختا بیشتره. میگم چرا اهالی شهر، مسئولیت بیشتری قبول نمیکنن؟


دهدار: خب تو این شرایط سرزنش کاری رو از پیش نمیبره. برادرزاده ام آگوستوس بهم خبر داده جزیرمون بخاطر ذوب شدن یخچال ها و بالا اومدن سطح آب داره غرق میشه. راه حل میخوایم. لیندا تو پیشنهادی داری؟
لیندا: تو این شرایط فقط یه راه حل به ذهنم میرسه. درخت زندگی…
همه مهمونا از حرفش تعجب کردن.
خانم چری: تو که جدی نمیگی، مگه نه؟
سنت ورم وود: لطفا عاقلانه و منطقی حرف بزنیم.
لیندا: ولی این تنها راه چاره است.
دهدار: لیندا میدونم قصد بدی نداری، ولی تا حالا هیچ کس نتونسته به درخت زندگی برسه. مسیر رسیدن بهش پر از طوفان، امواج خروشان، آتشفشان و گردباده. حتی اگه کسی اینا رو هم پشت سر بذاره، سرمای شدید فورا هر نوع زندگی رو خشک میکنه.
لیندا: ولی چاره دیگه ای نداریم. آیس کاپ داره غرق میشه، گرمای جهانی داره همه جا رو میگیره.
سنت ورم وود: ترجیح میدم همین جا توی آیس کاپ بمونم و تا آخرش رو ببینم و دنبال کارهای غیرممکن نرم.
خانم چری: منم موافقم.
دهدار: نمیخوام اینو بگم لیندا، ولی منم همینطور.
لیندا: خب، باشه. همگی اینجا بشینید تا گرمای جهانی خشمش رو بهمون نشون بده ولی من اجازه نمیدم بچه ام و نسل های آینده از زندگی شاد و لذت بخششون محروم بشن. من میرم سراغ درخت زندگی.
دهدار: لیندا … نه … حماقت نکن.
لیندا خوب فکراشو کرد، بلند شد و تا یه قدم رفت جلو تعادلشو از دست داد. پاش گیر کرد و افتاد. مهمونا سریع دویدن سمتش.
دهدار: تو حالت خوبه لیندا؟
همین موقع، هوپ که تمام مدت بیرون بود و به حرفاشون گوش میداد، رفت تو و دوید سمت مادرش.
هوپ: مامان …
لیندا: تو اینجا چیکار میکنی؟
هوپ: مامان…حالت خوبه؟
لیندا: گمونم که پام ضربه دیده، وای خیلی درد میکنه….
لیندا مجبور شد روی صندلی بشینه. سنت ورم وود، معجون مخصوصش رو آورد بیرون و یه قاشق بهش داد.
سنت ورم وود: این دردتو رو آروم میکنه و به خوب شدنت هم کمک میکنه. ولی مطمعن باش حداقل تا چند هفته آینده اصلا نمیتونی راه بری، چه برسه بخوای بری سراغ درخت زندگی.
لیندا: ولی یه نفر باید بره، خب وگرنه هممون میمیریم.
هوپ: مامان…من میرم.
سنت ورم وود، همینطور که نقشه ای از جیبش درمیاورد، سرش رو نوازش کرد.
در ادامه داستان پرتوی امید خواهید دید که هوپ به سفرش برای نجات جهان ادامه خواهد داد. آیا اون میتونه به جزیره درخت زندگی برسه؟ آیا اون میتونه دنیا رو از گرمایش نجات بده؟ آیا انسان ها میتونن به موقع به گرمایش جهانی غلبه کنن؟ همه این ها رو در قسمت بعدی پرتوی امید خواهید دید…

پایان

تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس...
ما را در سایت تبریک سال ۱۴۰۰ + اس ام اس، متن و عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد جواد عظیم بازدید : 246 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 18:58